پارت:۱۳
پارت:۱۳
ات ویو:
صبح احساس کردم یه چیز داغرو لبامه...چشمام رو باز کردم و جیمین رو دیدم
جیمین:بیدار شدی...؟پرنسسم
ات:ا..اره...
جیمین:میزاری ببوسمت
ات:چ...چی
کوک:جیمینننننننن[باداد]
جیمین:خوب...خوب در میری کوچولو..یهروز بلاخره خووم میکیصمت...
ات:ب..باشه
=جیمین رفت پایین=
کوک:کجایی تو دارم صدات میکنما...!
جیمین:سرم با بیبیم بند بود
کوک:...[حرص]
لونا:صبح به خیر جون دلممم
کوک:ص...صبح بهخیر
لونا:چطوریی...؟
=ات اومد پایین=
کوک:[یه نگاه کوچیک به ات]بد بودم...دیدمت سرحال اومدم
لونا:*عررر*ام...خوبه عشقممم
ات:صبح به خیر جیمینااااا
جیمین:اخ...گلبم...اکلیلی شددد...
ات:اوخه...کیوتیی
جیمین:عشقی
لونا:میگم...نظرتون چیه امروز بریم استخر شخصی بابا من...؟
ات:چ..چی
کوکک:عالیه...بریم...!
جیمین:اره...بریممممم
ات:ب..باشه
_عصر_
جیمین:عشقم حاضر شو دیگه کم کم باید بریم...
ات:ب..باشه
جیمین:هوم..
=ات اماده شد و رفت پایین داشت میرفت گه یهو....
خمارررری
ات ویو:
صبح احساس کردم یه چیز داغرو لبامه...چشمام رو باز کردم و جیمین رو دیدم
جیمین:بیدار شدی...؟پرنسسم
ات:ا..اره...
جیمین:میزاری ببوسمت
ات:چ...چی
کوک:جیمینننننننن[باداد]
جیمین:خوب...خوب در میری کوچولو..یهروز بلاخره خووم میکیصمت...
ات:ب..باشه
=جیمین رفت پایین=
کوک:کجایی تو دارم صدات میکنما...!
جیمین:سرم با بیبیم بند بود
کوک:...[حرص]
لونا:صبح به خیر جون دلممم
کوک:ص...صبح بهخیر
لونا:چطوریی...؟
=ات اومد پایین=
کوک:[یه نگاه کوچیک به ات]بد بودم...دیدمت سرحال اومدم
لونا:*عررر*ام...خوبه عشقممم
ات:صبح به خیر جیمینااااا
جیمین:اخ...گلبم...اکلیلی شددد...
ات:اوخه...کیوتیی
جیمین:عشقی
لونا:میگم...نظرتون چیه امروز بریم استخر شخصی بابا من...؟
ات:چ..چی
کوکک:عالیه...بریم...!
جیمین:اره...بریممممم
ات:ب..باشه
_عصر_
جیمین:عشقم حاضر شو دیگه کم کم باید بریم...
ات:ب..باشه
جیمین:هوم..
=ات اماده شد و رفت پایین داشت میرفت گه یهو....
خمارررری
۹.۶k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.