عشق بی پایان pt2
یونگی
سیلی محکمی به ا.ت زدم و ...
ا.ت
دستمو روی صورتم گرفتم و به سمت اتاق حرکت کردم
ورو وسایلمو جمع کردم و رفتم بیرون اما
تهیونگ و یونگی نذاشتن و اما ادامه دادم و بلا خره موفق شدم
اشک تو چشام بود
بغض گلومو گرفته بود
گریه کردم دیدم یه نفر
دستمو کشید و منو به یه جایی برد
صبح روز بعد
ناشناس :آهای آهای دختره
ا.ت :ها تو.تو.ک.ی هستی
ناشناس:چیزی نیست فقط باید بگم من برای آقای جک کار میکنم
ا.ت :آها پس اون جک لعنتی و دیوونه
ناشناس :چیزی گفتی
ا.ت :آها... نه چه عجب
از زبان جک
بلاخره به دستش اوردم
بلاخره چش اون یونگی بیچاره کور میشه
بهتره برم ببینمش؛)
پارت بعد ۱۲ لایک
سیلی محکمی به ا.ت زدم و ...
ا.ت
دستمو روی صورتم گرفتم و به سمت اتاق حرکت کردم
ورو وسایلمو جمع کردم و رفتم بیرون اما
تهیونگ و یونگی نذاشتن و اما ادامه دادم و بلا خره موفق شدم
اشک تو چشام بود
بغض گلومو گرفته بود
گریه کردم دیدم یه نفر
دستمو کشید و منو به یه جایی برد
صبح روز بعد
ناشناس :آهای آهای دختره
ا.ت :ها تو.تو.ک.ی هستی
ناشناس:چیزی نیست فقط باید بگم من برای آقای جک کار میکنم
ا.ت :آها پس اون جک لعنتی و دیوونه
ناشناس :چیزی گفتی
ا.ت :آها... نه چه عجب
از زبان جک
بلاخره به دستش اوردم
بلاخره چش اون یونگی بیچاره کور میشه
بهتره برم ببینمش؛)
پارت بعد ۱۲ لایک
۳.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.