اونی چان/پارت 1
-ناراحت نباش من همیشه پیشتم
+بهم قول میدی؟
-بهت قول میدم.ما هیچ وقت از هم جدا نمیشیم.مگه نه؟
---------------------------------------------------------------------------------------------------
12 سال بعد
از زبان اتسوشی
---------------------------------------------------------------------------------------------------
یه روز عادی توی اژانس بود.طبق معمول دازای سان روی مبل خوابیده بود و کونیکیدا سان سرش داد میکشید.در اژانس محکم باز شد.یه دختر تقریبا همسن من یا بزرگتر بود.قیافش خیلی عصبانی بود.به دازای سان نگاه کردم.انگار کاملا گیج شده بود.
-تو...تو...
دختر اومد جلو و یه سیلی محکم به دازای سان زد
+تو قول دادی هیچ وقت از پیشم نمیری!ولی ولم کردی!تاحالا فکر کرده بودی تو این مدت من چطوری زنده موندم؟(با گریه)
-کو اروم باش باهم حرف میزنیم
+اروم باشم؟چطور میتونم اروم باشم وقتی داداشمو که ولم بعد 12 سال پیدا میکنم و میبینم که اصلا براش مهم نیستم؟
این غافلگیری بعدی بود.هیچکس نمیدونست دازای سان خواهر داره.البته هیچ کسدر مورد گذشته ی اون هیچی نمیدونست.
-بشین اینجا که حرف بزنیم
+نمیخوام بشینم!نمیخوام حرف بزنم!
-(اه کشیدن)هنوز هم به اندازه ی قبل کله شقی
دازای سان با اون دختره رفت طبقه ی پایین و حدود یه ساعت باهاش حرف زد بعد یه ساعت اومدن بالا
+ببخشید بی اجازه وارد شدم.راستی من ایمیکو عم.ایمیکو اوسامو
(یوسانو &)
&خوش اومدی ایمیکو چان
-و خبر بعدی اینه که این دراز قراره عضو اژانس بشه
(کونیکیدا %)
%چیییییییییییییییییی؟باید با رییس هماهنگ کنیم ازش ازمون بگیریم...
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 1
گومن اگ بد شد
+بهم قول میدی؟
-بهت قول میدم.ما هیچ وقت از هم جدا نمیشیم.مگه نه؟
---------------------------------------------------------------------------------------------------
12 سال بعد
از زبان اتسوشی
---------------------------------------------------------------------------------------------------
یه روز عادی توی اژانس بود.طبق معمول دازای سان روی مبل خوابیده بود و کونیکیدا سان سرش داد میکشید.در اژانس محکم باز شد.یه دختر تقریبا همسن من یا بزرگتر بود.قیافش خیلی عصبانی بود.به دازای سان نگاه کردم.انگار کاملا گیج شده بود.
-تو...تو...
دختر اومد جلو و یه سیلی محکم به دازای سان زد
+تو قول دادی هیچ وقت از پیشم نمیری!ولی ولم کردی!تاحالا فکر کرده بودی تو این مدت من چطوری زنده موندم؟(با گریه)
-کو اروم باش باهم حرف میزنیم
+اروم باشم؟چطور میتونم اروم باشم وقتی داداشمو که ولم بعد 12 سال پیدا میکنم و میبینم که اصلا براش مهم نیستم؟
این غافلگیری بعدی بود.هیچکس نمیدونست دازای سان خواهر داره.البته هیچ کسدر مورد گذشته ی اون هیچی نمیدونست.
-بشین اینجا که حرف بزنیم
+نمیخوام بشینم!نمیخوام حرف بزنم!
-(اه کشیدن)هنوز هم به اندازه ی قبل کله شقی
دازای سان با اون دختره رفت طبقه ی پایین و حدود یه ساعت باهاش حرف زد بعد یه ساعت اومدن بالا
+ببخشید بی اجازه وارد شدم.راستی من ایمیکو عم.ایمیکو اوسامو
(یوسانو &)
&خوش اومدی ایمیکو چان
-و خبر بعدی اینه که این دراز قراره عضو اژانس بشه
(کونیکیدا %)
%چیییییییییییییییییی؟باید با رییس هماهنگ کنیم ازش ازمون بگیریم...
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 1
گومن اگ بد شد
۳.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.