ابری که از آب های داخلش خسته شد باران شد بر زمین افتاد
ابری که از آب های داخلش خسته شد باران شد بر زمین افتاد
درختی که از برگ هایش خسته شد و بر زمین انداخت
تابستانی که ازگرمای وجود خود خسته شد و زمستان را جای خود گذاشت و واسه مدتی خداحافظی کرد
همه آنها خداحافظی کردن بعد مدتی
سختی کشیدن و تنها موند و قدردانی برگشتن
و آنهایی که ترک کرده بودن همان جا نبود
و مجبور شدن دوباره از نوع خود را بسازند و باز هم همان روال تکرار شد
چون هیج کدام همون اولی ها برای آنها نشد
درختی که از برگ هایش خسته شد و بر زمین انداخت
تابستانی که ازگرمای وجود خود خسته شد و زمستان را جای خود گذاشت و واسه مدتی خداحافظی کرد
همه آنها خداحافظی کردن بعد مدتی
سختی کشیدن و تنها موند و قدردانی برگشتن
و آنهایی که ترک کرده بودن همان جا نبود
و مجبور شدن دوباره از نوع خود را بسازند و باز هم همان روال تکرار شد
چون هیج کدام همون اولی ها برای آنها نشد
۱.۲k
۳۰ آبان ۱۴۰۳