پارت 11
پارت 11
کوک: بسه ی بار دعوا نکنید.
ات: اوکیه من مشکلی ندارم.
کوک: آفر.
ات: بچه ها نظرتون چیه امشب بریم بار.
یان سه بوم: عالیه. بچه ها موافقت کردن. ات: من باید برم بیرون میام، ساعت چند بریم؟. بچه ها: ساعت 11خوبه. ات: عالیه، میبینمتون. بای.
رفتم بیرون با یونسو بودم داشتیم میرفتیم خرید رفتم ارایشگاه موهامو رنگ کردم کوتاه کردم (عکس میزارم) لباس گرفتم، و رفتم برای سوراخ گوشم(میزارم) برگشتم خونه. رزی: باز اومد. کوک: بسته. رزی: حالا قاطی نزن.
کوک: نشته بودم ات اومد دیدمش. دلم میخواست بگیرم جلو همه ببو سمش ولی چه میشه کرد(رزی). بچه ها: جونزز امشب باید برات بادیگارد استختام کنیم. ات:(خنده) رزی:به پا من نمیرسه. دخترا: تایید(زورکی)
ویو ات
اماده شدم رفتم دیدم بچه ها رفتن بیرون. جز کوک. تو حال خودم بودم اینجا که سرمو بالا کردم جنتلمن شده بود.
کوک:چشات از حلقه زد بیرون.
ات: ها هیچی.
کوک دستش رو حلقه کرد دور کمر ات چشاشون قفل شد.
ات: قلبم پریید بیرون(با خودش گفت)
کوک؛: چی میشد مال خودم بودی(تو ذهنش).
ات چشاشو کشید؛: ولم کن.
رفتیم بیرون. رسیدیم جلوی بار. رزی مثل همیشه خودشو چسبوند به کوک دلم میخواست جرش بدم. رفتیم نشتیم روی کاناپه. کوک و رزیو تو اون موقعیت میدیدم تحمل نمیکردم. تصمیم گرفتم زنگ بزنم یونسو بیاد ـ اومد. اول پرید بغل من بعد هم رلش یان سه بوم. ات بلند شد بره برقصه.
ویو ات داشتم میرقصیدم دست یکی خورد بهم.، مزاهم بود حلش دادم ولم نمیکرد.
ویو کوک
رزی اعصابم رو تخریب کرده بود دورو برمو نگا کردم دیدم ات داره میرقصه یکی هم مزاحمت ایجاد میکرد. پاشدم رفتم دستو ات رو گرفتم بردم اونور.
ات: داشت اذیت میکرد دیدم یکی دستمو گرفت کشید اونور. کوک بود.....
کوک: بسه ی بار دعوا نکنید.
ات: اوکیه من مشکلی ندارم.
کوک: آفر.
ات: بچه ها نظرتون چیه امشب بریم بار.
یان سه بوم: عالیه. بچه ها موافقت کردن. ات: من باید برم بیرون میام، ساعت چند بریم؟. بچه ها: ساعت 11خوبه. ات: عالیه، میبینمتون. بای.
رفتم بیرون با یونسو بودم داشتیم میرفتیم خرید رفتم ارایشگاه موهامو رنگ کردم کوتاه کردم (عکس میزارم) لباس گرفتم، و رفتم برای سوراخ گوشم(میزارم) برگشتم خونه. رزی: باز اومد. کوک: بسته. رزی: حالا قاطی نزن.
کوک: نشته بودم ات اومد دیدمش. دلم میخواست بگیرم جلو همه ببو سمش ولی چه میشه کرد(رزی). بچه ها: جونزز امشب باید برات بادیگارد استختام کنیم. ات:(خنده) رزی:به پا من نمیرسه. دخترا: تایید(زورکی)
ویو ات
اماده شدم رفتم دیدم بچه ها رفتن بیرون. جز کوک. تو حال خودم بودم اینجا که سرمو بالا کردم جنتلمن شده بود.
کوک:چشات از حلقه زد بیرون.
ات: ها هیچی.
کوک دستش رو حلقه کرد دور کمر ات چشاشون قفل شد.
ات: قلبم پریید بیرون(با خودش گفت)
کوک؛: چی میشد مال خودم بودی(تو ذهنش).
ات چشاشو کشید؛: ولم کن.
رفتیم بیرون. رسیدیم جلوی بار. رزی مثل همیشه خودشو چسبوند به کوک دلم میخواست جرش بدم. رفتیم نشتیم روی کاناپه. کوک و رزیو تو اون موقعیت میدیدم تحمل نمیکردم. تصمیم گرفتم زنگ بزنم یونسو بیاد ـ اومد. اول پرید بغل من بعد هم رلش یان سه بوم. ات بلند شد بره برقصه.
ویو ات داشتم میرقصیدم دست یکی خورد بهم.، مزاهم بود حلش دادم ولم نمیکرد.
ویو کوک
رزی اعصابم رو تخریب کرده بود دورو برمو نگا کردم دیدم ات داره میرقصه یکی هم مزاحمت ایجاد میکرد. پاشدم رفتم دستو ات رو گرفتم بردم اونور.
ات: داشت اذیت میکرد دیدم یکی دستمو گرفت کشید اونور. کوک بود.....
۸.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.