Part 12
Part 12
ات با خوشحالی و کلی ذوق زود اومد روبه روی تهیونگ
رویه صندلی نشست
آت : امتحان کنید بگید چطور شده
جونکوک : اول تهیونگ امتحان کنه
تهیونگ : باشه ببینم چه مزه ای
تهیونگ با چاپستیک اش غذا رو برداشت و گذاشت تو دهنش
چشم هایش درشت شدن کیم تهیونگ که هیچ غذای رو دوست نداشت الان از غذای سئو ات خوشش اومده بود
جیمین : چطور شده
تهیونگ بعد از کمی مکث کردن روبه ات کرد
تهیونگ : قابله خوردنه
ات که امید وار بود تهیونگ خوشش میاد خیلی نامید شد
ات : فکر میکردم خوشت بیاد
شوگا زود کمی از غذا خورد از نظر شوگا هم خیلی خوشمزه بود
شوگا : این که خیلی خوشمزه ست چرا اینجوری میگی
تهیونگ جوابی به سوال شوگا نداد و سرشو پایین کرد غذا میخورد
جیمین : خیلی ممنونم آبجی خیلی خوشمزه ست
ات: نوش جونت
جونکوک مثله همیشه داشت حرف میزد جیمین به حرفاش گوش می کرد ولی شوگا و تهیونگ سرشون پایین بود
ات همش زیر چشمی به تهیونگ نگاه میکرد که یهو تهیونگ بهش نگاه کرد و اون دو نفر چشم تو چشم شدن
آت زود نگاهش رو از تهیونگ دزدید و سرشو پایین کرد
ات « وای خدایا چرا دست و پام می لرزن چرا چشم تو چشم شد با این کیم تهیونگ آنقدر سخته »
جیمین جونکوک بلند شدن و از سره میز رفتن رویه مبل تو سالون نشستن تهیونگ هم بلند شد
ات مشغول جم کردنه میز شد
شوگا : من کمکت می کنم
تهیونگ : آها غریق نجات خونه ما هم سره وقت رسید
شوگا خنده ای کرد و گفت
شوگا : آفرین تهیونگ
ات : شوگا خودم جم میکنم
شوگا : این که حرفیه کمکت میکنم
ات : باشه
ات ظرف ها رو جم کرد و رفت آشپزخونه شوگا هم پشته سرش رفت آشپزخونه
شوگا : ات میشه یه لیوان آب بدی بهم
ات : باشه
ات لیوان رو پر کرد همینکه میخواست لیوان رو بده به شوگا اما سرش گیج رفت و لیوان از دستش افتاد رویه زمین لیوان شکست
ات نشست رویه زمین و شیشه های لیوان رو جمع میکرد
که شوگا هم روبه روش نشست و دستاشو گرفت
با صدای شکسته شدنه لیوان تهیونک جیمین جونکوک زود اومدن
تهیونگ وقتی اون دونفر رو دست تو دست هم دید....
ات با خوشحالی و کلی ذوق زود اومد روبه روی تهیونگ
رویه صندلی نشست
آت : امتحان کنید بگید چطور شده
جونکوک : اول تهیونگ امتحان کنه
تهیونگ : باشه ببینم چه مزه ای
تهیونگ با چاپستیک اش غذا رو برداشت و گذاشت تو دهنش
چشم هایش درشت شدن کیم تهیونگ که هیچ غذای رو دوست نداشت الان از غذای سئو ات خوشش اومده بود
جیمین : چطور شده
تهیونگ بعد از کمی مکث کردن روبه ات کرد
تهیونگ : قابله خوردنه
ات که امید وار بود تهیونگ خوشش میاد خیلی نامید شد
ات : فکر میکردم خوشت بیاد
شوگا زود کمی از غذا خورد از نظر شوگا هم خیلی خوشمزه بود
شوگا : این که خیلی خوشمزه ست چرا اینجوری میگی
تهیونگ جوابی به سوال شوگا نداد و سرشو پایین کرد غذا میخورد
جیمین : خیلی ممنونم آبجی خیلی خوشمزه ست
ات: نوش جونت
جونکوک مثله همیشه داشت حرف میزد جیمین به حرفاش گوش می کرد ولی شوگا و تهیونگ سرشون پایین بود
ات همش زیر چشمی به تهیونگ نگاه میکرد که یهو تهیونگ بهش نگاه کرد و اون دو نفر چشم تو چشم شدن
آت زود نگاهش رو از تهیونگ دزدید و سرشو پایین کرد
ات « وای خدایا چرا دست و پام می لرزن چرا چشم تو چشم شد با این کیم تهیونگ آنقدر سخته »
جیمین جونکوک بلند شدن و از سره میز رفتن رویه مبل تو سالون نشستن تهیونگ هم بلند شد
ات مشغول جم کردنه میز شد
شوگا : من کمکت می کنم
تهیونگ : آها غریق نجات خونه ما هم سره وقت رسید
شوگا خنده ای کرد و گفت
شوگا : آفرین تهیونگ
ات : شوگا خودم جم میکنم
شوگا : این که حرفیه کمکت میکنم
ات : باشه
ات ظرف ها رو جم کرد و رفت آشپزخونه شوگا هم پشته سرش رفت آشپزخونه
شوگا : ات میشه یه لیوان آب بدی بهم
ات : باشه
ات لیوان رو پر کرد همینکه میخواست لیوان رو بده به شوگا اما سرش گیج رفت و لیوان از دستش افتاد رویه زمین لیوان شکست
ات نشست رویه زمین و شیشه های لیوان رو جمع میکرد
که شوگا هم روبه روش نشست و دستاشو گرفت
با صدای شکسته شدنه لیوان تهیونک جیمین جونکوک زود اومدن
تهیونگ وقتی اون دونفر رو دست تو دست هم دید....
۶.۲k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.