قلب سیاه
قلب سیاه
P24
جونگ کوک: آقای لی فقط قبل اینکه برید.....بنظرتون به ات بزنگم؟
کوک( ب) : وا آقای لی چشه ؟ چرا لبخند ژکوند میزنه؟؟؟؟ نکنه... نهههه مغز من کثیفه اون اینجوری نیس...ارع
آقای لی : اینقدر اینجوری نباش بدو بهش زنگ بزن حالشو بپرس ببین کجاس
کوک: اوممم ممنون انجام میدم
کوک: داشتم زنگ میزدم ات که بعد دو تا بوق جواب داد
ویو ی قبل از زنگ زدن کوک
تهیونگ: ات میگم می خوام دوستامو دعوت کنم تو هم باید باشی....اوکای؟
ات: اوکیه باش
تهیونگ: چرا اینقدر زود قبول کردی؟
ات: مشکل دارییی؟؟؟؟؟ هان؟؟؟؟ می خوای بگم نه؟؟؟؟
تهیونگ: باش باشش
ات: واییییییییییی کوک زنگید ... تهیونگ لطفا تو بجواب. ( ب) : الان باید کاری کنم حسودی کنه
تهیونگ: به خاطر اینکه زود قبول کردی منم قبول میکنم
... الو ...ام بفرمایید
کوک: میگم ات اونجا نیس ؟ چرا گوشیش دست توعه؟
تهیونگ: مشکلی هست ...
ات: عزیزم میگم بیا غذا حاضره قشنگم اون بچه رم بیار
تهیونگ: ( وات وفاخ؟ ) اممم چیزه من باید برم
کوک: اون ات بود( با عصبانیت )
تهیونگ : بله من ...
کوک: همین الان میام اونجا
( قطع می شود )
ات: وای اوضاع به گاج رفت
تهیونگ: خاوکک بر گورممممم
ات: ولی خوب صداتو تغییر دادیا....چتههه چرا اینجوری نگام می کنی؟ جذب زیباایام شودی؟
تهیونگ: واییی گوشم درد گرفت پشه ها امروز... وای صدا ی در میاددد
ات: تو برو یه جا نبیندت
تهیونگ: توو برووو اوسکوللل اون صدای منو نشناخت که
ات: باشهه
تهیونگ: بیا تو
کوک: ات کجاس؟....
P24
جونگ کوک: آقای لی فقط قبل اینکه برید.....بنظرتون به ات بزنگم؟
کوک( ب) : وا آقای لی چشه ؟ چرا لبخند ژکوند میزنه؟؟؟؟ نکنه... نهههه مغز من کثیفه اون اینجوری نیس...ارع
آقای لی : اینقدر اینجوری نباش بدو بهش زنگ بزن حالشو بپرس ببین کجاس
کوک: اوممم ممنون انجام میدم
کوک: داشتم زنگ میزدم ات که بعد دو تا بوق جواب داد
ویو ی قبل از زنگ زدن کوک
تهیونگ: ات میگم می خوام دوستامو دعوت کنم تو هم باید باشی....اوکای؟
ات: اوکیه باش
تهیونگ: چرا اینقدر زود قبول کردی؟
ات: مشکل دارییی؟؟؟؟؟ هان؟؟؟؟ می خوای بگم نه؟؟؟؟
تهیونگ: باش باشش
ات: واییییییییییی کوک زنگید ... تهیونگ لطفا تو بجواب. ( ب) : الان باید کاری کنم حسودی کنه
تهیونگ: به خاطر اینکه زود قبول کردی منم قبول میکنم
... الو ...ام بفرمایید
کوک: میگم ات اونجا نیس ؟ چرا گوشیش دست توعه؟
تهیونگ: مشکلی هست ...
ات: عزیزم میگم بیا غذا حاضره قشنگم اون بچه رم بیار
تهیونگ: ( وات وفاخ؟ ) اممم چیزه من باید برم
کوک: اون ات بود( با عصبانیت )
تهیونگ : بله من ...
کوک: همین الان میام اونجا
( قطع می شود )
ات: وای اوضاع به گاج رفت
تهیونگ: خاوکک بر گورممممم
ات: ولی خوب صداتو تغییر دادیا....چتههه چرا اینجوری نگام می کنی؟ جذب زیباایام شودی؟
تهیونگ: واییی گوشم درد گرفت پشه ها امروز... وای صدا ی در میاددد
ات: تو برو یه جا نبیندت
تهیونگ: توو برووو اوسکوللل اون صدای منو نشناخت که
ات: باشهه
تهیونگ: بیا تو
کوک: ات کجاس؟....
۶.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.