پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P25
کوک بود جواب ندادم که بازم زنگ زد ورداشتم میخواستم یه چی بگم که گفت
کوک:معلوم هست از دیروز تا الان کجایی(داد)
ا.ت:هه مگه خودت نگفتی که از عمارتت برم بیرون
کوک:من مست بودم الان بیا تا بیشتر از این اعصبانی نشدم
ا.ت:نه بابا چقدر ترسیدم هم حرفای تو برام بهونه شد تا راحت تر از اون عمارت بیرون بیام
کوک:پدرت تو رو به من سپرده همین الان میای اینجا
ا.ت:پدر من من از ۸ سالگی بدون پدر و مادر توی یه کشور دیگه بزرگ شدم پس لزومی نداره تو از من مراقبت کنی
کوک:ا.ت همین الان آدرس جایی که هستی رو میدی
ا.ت:چرا باید بدم به تو هم ربطی نداره کجام هم مگه مافیا نیستی پس میتونی به راحتی پیدام کنی مگر اینکه بیعرضه باشی
و روی کوک قطع کردم
کوک ویو
اوففففففففف دختره کله خر فکر میکنه کیه یه شبه اومد وارث و جانشین شد و الانم میخواد منو دغ بده
هیونجین
هیونجین:بله ارباب
کوک:گفتی که ا.ت توی عمارت خودش زندگی نمیکنه
هیونجین:بله ارباب
کوک:برام آدرس جایی که هستش رو دربیار
هیونجین:چشم ارباب
ا.ت ویو
بعد از اینکه گوشیمو قطع کردم رفتم بالا توی اتاق خودم که تمش سیاه و طوسی بود رفتم گوشیمو ورداشتم و زنگ زدم به تهیونگ
بعد چند بوق برداشت
ا.ت:الو سلام تهیونگی
ته:سلام ا.ت چطوری
ا.ت:خوبم راستش برای خودم عمارت گرفتم میخواستم تو رو دعوت کنم و جیمین رو
ته:باشه پس آدرس رو بفرست
ا.ت:مرسییییییی الان میفرستم فقط یادت باشه به کوک نگی
ته:باشه بابا نترس
ا.ت:خب باییی
ته:بایی(خنده)
گوشیو قطع کردم و بدو از پله ها پایین رفتم و رو به اجوما گفتم
ا.ت:اجوما برای امشب کلی خوراکی موراکی و نوشیدنی آماده کنی
اجوما:چشم خانم
ا.ت:مرسی
و رفتم داخل اتاقم
شرطا
۵۵کامنت
۵۵ لایک
P25
کوک بود جواب ندادم که بازم زنگ زد ورداشتم میخواستم یه چی بگم که گفت
کوک:معلوم هست از دیروز تا الان کجایی(داد)
ا.ت:هه مگه خودت نگفتی که از عمارتت برم بیرون
کوک:من مست بودم الان بیا تا بیشتر از این اعصبانی نشدم
ا.ت:نه بابا چقدر ترسیدم هم حرفای تو برام بهونه شد تا راحت تر از اون عمارت بیرون بیام
کوک:پدرت تو رو به من سپرده همین الان میای اینجا
ا.ت:پدر من من از ۸ سالگی بدون پدر و مادر توی یه کشور دیگه بزرگ شدم پس لزومی نداره تو از من مراقبت کنی
کوک:ا.ت همین الان آدرس جایی که هستی رو میدی
ا.ت:چرا باید بدم به تو هم ربطی نداره کجام هم مگه مافیا نیستی پس میتونی به راحتی پیدام کنی مگر اینکه بیعرضه باشی
و روی کوک قطع کردم
کوک ویو
اوففففففففف دختره کله خر فکر میکنه کیه یه شبه اومد وارث و جانشین شد و الانم میخواد منو دغ بده
هیونجین
هیونجین:بله ارباب
کوک:گفتی که ا.ت توی عمارت خودش زندگی نمیکنه
هیونجین:بله ارباب
کوک:برام آدرس جایی که هستش رو دربیار
هیونجین:چشم ارباب
ا.ت ویو
بعد از اینکه گوشیمو قطع کردم رفتم بالا توی اتاق خودم که تمش سیاه و طوسی بود رفتم گوشیمو ورداشتم و زنگ زدم به تهیونگ
بعد چند بوق برداشت
ا.ت:الو سلام تهیونگی
ته:سلام ا.ت چطوری
ا.ت:خوبم راستش برای خودم عمارت گرفتم میخواستم تو رو دعوت کنم و جیمین رو
ته:باشه پس آدرس رو بفرست
ا.ت:مرسییییییی الان میفرستم فقط یادت باشه به کوک نگی
ته:باشه بابا نترس
ا.ت:خب باییی
ته:بایی(خنده)
گوشیو قطع کردم و بدو از پله ها پایین رفتم و رو به اجوما گفتم
ا.ت:اجوما برای امشب کلی خوراکی موراکی و نوشیدنی آماده کنی
اجوما:چشم خانم
ا.ت:مرسی
و رفتم داخل اتاقم
شرطا
۵۵کامنت
۵۵ لایک
۲۷.۶k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.