مافیای خشن من :
مافیای خشن من :
𝕻𝖆𝖗𝖙/8
علامت میسان=
=میبینم که خانم ا.ت اینجاس
_تو میشناسیش؟
=البته ا.ت کسیه که ولم کرد عزیزم
ا.ت که تا الان جلوی اشکاش رو گرفته بود تا گریه نکنه بلاخره قطره اشکی از چشماش اومد
_چرا داری گریه میکنی؟
+مهم نیست...من رفتم
(فلشبک به 6 سال پیش)
=هعی ا.ت بیا اینجا
+اومدم
=میگم ولی جدی داداشت(تهیونگ) چقدر کراش شده
+اوهوم
&ولی من میخوام با خواهرم ازدواج کنم به کسی پا نمیدم...مگه نه نونا؟
+ایگووو تو خیلی کوچولویی
&ولی من ازدواج میکنم
.....:بچه ها بیاید شام بخورید
(بعد از شام)
=ا.ت نظرت چیه بریم بار
+اوکی ولی تهیونگو چیکار کنیم
=ببریمش پیش ته سونگ(دوست پسر میسان)
&عه هورا سونگیییییییی
+هعی اروم تختم شکست
بعد از اینکه تهیونگو بردن پیش ته سونگ خودشون رسیدن به بار اونجا پر از بادیگارد بود ا.ت و میسان رفتن جلو تا ببینن قضیه چیه جلوتر که رفتن دیدن چند نفر دارن قمار میکنن و میسان رفت یا چند تا نوشیدنی بگیره
_من...بردم
:قربان رحم کنید
_نچ...*نگاهش به ا.ت افتاد* ولی شاید یه راهی داشته باشه... اون دخترو میبینی باید بیاریش به عمارتم در غیر این صورت با زندگیت خداحافظی کن
:هعی تو
+من؟
:اره تو باید با من بیای
+نمیخوام
و از اون بار بیرون رفت بدون این که به می سان چیزی بگه وقتی از بار خارج شد صدای قدم های محکمیو شنید سرعت قدماشو بیشتر کرد تا تو یه کوچه گیر کرد و بعد از اون چیزی ندید
.
.
.
=*زنگ میزنه تهیونگ*
=ت...هیونگ ا.ت پیش...توعه؟
&مگه شما باهم نرفتین بار
=چرا ولی ا.ت نیست هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
&چ...ی؟
(پایان فلشبک)
ا.ت ویو:
نزدیکای شب بود من سرگردون تو خیابون میگشتم نزدیک 10 تا میسکال داشتم ولی یکیشونم از کوک نبود گوشیمو رو حالت هواپیما گذاشتم و اهنگ گوش دادم بعد ازچند مین متوجه خیسی های ریز روی صورتم شدم درسته داشت برف میومد اخرای پاییز طبیعیه
راوی:
برف همه جا نشسته بود همه زوجا شروع به برفبازی کردن حتی بچه ها ولی کی بود ا.ت رو تو این بازی همراهی کنه؟
ا.ت شروع به گریه کرد و بعد از چند مین دستی جلوی خودش دید
...................................
𝕻𝖆𝖗𝖙/8
علامت میسان=
=میبینم که خانم ا.ت اینجاس
_تو میشناسیش؟
=البته ا.ت کسیه که ولم کرد عزیزم
ا.ت که تا الان جلوی اشکاش رو گرفته بود تا گریه نکنه بلاخره قطره اشکی از چشماش اومد
_چرا داری گریه میکنی؟
+مهم نیست...من رفتم
(فلشبک به 6 سال پیش)
=هعی ا.ت بیا اینجا
+اومدم
=میگم ولی جدی داداشت(تهیونگ) چقدر کراش شده
+اوهوم
&ولی من میخوام با خواهرم ازدواج کنم به کسی پا نمیدم...مگه نه نونا؟
+ایگووو تو خیلی کوچولویی
&ولی من ازدواج میکنم
.....:بچه ها بیاید شام بخورید
(بعد از شام)
=ا.ت نظرت چیه بریم بار
+اوکی ولی تهیونگو چیکار کنیم
=ببریمش پیش ته سونگ(دوست پسر میسان)
&عه هورا سونگیییییییی
+هعی اروم تختم شکست
بعد از اینکه تهیونگو بردن پیش ته سونگ خودشون رسیدن به بار اونجا پر از بادیگارد بود ا.ت و میسان رفتن جلو تا ببینن قضیه چیه جلوتر که رفتن دیدن چند نفر دارن قمار میکنن و میسان رفت یا چند تا نوشیدنی بگیره
_من...بردم
:قربان رحم کنید
_نچ...*نگاهش به ا.ت افتاد* ولی شاید یه راهی داشته باشه... اون دخترو میبینی باید بیاریش به عمارتم در غیر این صورت با زندگیت خداحافظی کن
:هعی تو
+من؟
:اره تو باید با من بیای
+نمیخوام
و از اون بار بیرون رفت بدون این که به می سان چیزی بگه وقتی از بار خارج شد صدای قدم های محکمیو شنید سرعت قدماشو بیشتر کرد تا تو یه کوچه گیر کرد و بعد از اون چیزی ندید
.
.
.
=*زنگ میزنه تهیونگ*
=ت...هیونگ ا.ت پیش...توعه؟
&مگه شما باهم نرفتین بار
=چرا ولی ا.ت نیست هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
&چ...ی؟
(پایان فلشبک)
ا.ت ویو:
نزدیکای شب بود من سرگردون تو خیابون میگشتم نزدیک 10 تا میسکال داشتم ولی یکیشونم از کوک نبود گوشیمو رو حالت هواپیما گذاشتم و اهنگ گوش دادم بعد ازچند مین متوجه خیسی های ریز روی صورتم شدم درسته داشت برف میومد اخرای پاییز طبیعیه
راوی:
برف همه جا نشسته بود همه زوجا شروع به برفبازی کردن حتی بچه ها ولی کی بود ا.ت رو تو این بازی همراهی کنه؟
ا.ت شروع به گریه کرد و بعد از چند مین دستی جلوی خودش دید
...................................
۲.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.