* * زندگی متفاوت
🐾پارت 76
#leoreza
نگاه اخرش از جلو چشمام نمیرفت کنار
قشنگ به وضوح دیده میشد طاقت نگرانیش و گریه کردنش نداشتم
با یاداوری تهدید ساحل مشتم کوبیدم به فرمون
زیر لب لعنتی نثارش کردم
🔙فلش بک
اعصاب خورد بود یعنی چی مگه میشه
باورم نمیشد که ساحل هم با اون مرتیکه ای که ما رو میخاست بکشه
همدسته کثافتت باید از همون اول نمیذاشتم وارد زندگیم بشع
زنگ زدم به مهراب
مهراب:جانم داداش
رضا:مهراب من نفر دوم این قضیه رو پیدا کردم
مهراب:عهه خوبه حالا کیه این نامرد
رضا:ساحله ساحل
مهراب:چی میگی دیوار کوتاه تر پیدا نکردی
رضا:مهراب چی میگی میگم خودشه چند روزه زیر نظرش داشتم و فهمیدم این احمق
مهراب:خب حالا میخای چیکار کنی
رضا:نمیدونم تو راه حلی داری
مهراب:نمیدونم رضا من باید برم اگه راهی چیزی پیدا کردم میگم بهت خدافز
رضا:باشه خدافز
گوشی رو قطع کردم پرت اش کردم رو میز چنگی به موهام زدم ساحل اومد تو اتاق کار
ساحل:میخام باهات حرف بزنم
رضا:اره بایدم حرف بزنی بگو میشنوم
اشاره به مبل کردم که نشست منم روبروش نشستم
رضا:بگو ببینم
ساحل:باید برام یه کاری انجام بدی
یه تای ابرو هام بردم بالا
رضا:من برات یه کاری انجام بدم اون کی من بعدشم من چرا باید با تو یکاری انجام بدم
ساحل:هر جور میخوای بدون باید از پانیذ دور بمونی
پوزخنده ای بهش زدم
رضا:چی میگی ساحل چرت پرتات بردار برو تو اتاقت
ساحل:نه انگار متوجه نیستی
رضا:نه انگار تو متوجه نیستی اومدی تو خونه ی من جاسوسی احمق
ساحل:درست
بعد گوشیش برداشت یه ویدیو رو برام پلی کرد که این همون ویدیویی بود که داشت پانیذ اذیت میکرد و به زیر شکمش فشار میاورد
مشتم کوبیدم رو میز جلویی
ساحل:خب باید با من نامزد کنی تا هم از پانیذ دست بکشم هم از اون دشمنایی که باهاشون همکاری کردم
رضا:من همچین کاری رو نمیکنم
ساحل:باشه پس منم مهراب میکشم میدونی میتونم پس حرف گوش کن
از جام بلند شدم چنگی به موهام زدم
من نمیتونم اگه ولش کنم نابود میشیم جفتمون
حتی مهراب هم ازم ناامیده میشه که خواهرش ول کن چون من یه دختر باکره رو زن خودم کردم
و با این کاری که ساحل گف من الان چه غلطی کنم
ساحل:نظرت
با خشم نگاهی بهش کردم
راهی دیگه نداشتم چون اگه قبول نمیکرردم هم جون پانیذ در خطر بود هم مهراب پوفی کشید
رضا:باشه قبوله
پایان فلش بک🔙
احمق برام راهی نذاشته بود
ولی چاره ای نبود
خب انگار ساحل زهرش ریخت
#leoreza
نگاه اخرش از جلو چشمام نمیرفت کنار
قشنگ به وضوح دیده میشد طاقت نگرانیش و گریه کردنش نداشتم
با یاداوری تهدید ساحل مشتم کوبیدم به فرمون
زیر لب لعنتی نثارش کردم
🔙فلش بک
اعصاب خورد بود یعنی چی مگه میشه
باورم نمیشد که ساحل هم با اون مرتیکه ای که ما رو میخاست بکشه
همدسته کثافتت باید از همون اول نمیذاشتم وارد زندگیم بشع
زنگ زدم به مهراب
مهراب:جانم داداش
رضا:مهراب من نفر دوم این قضیه رو پیدا کردم
مهراب:عهه خوبه حالا کیه این نامرد
رضا:ساحله ساحل
مهراب:چی میگی دیوار کوتاه تر پیدا نکردی
رضا:مهراب چی میگی میگم خودشه چند روزه زیر نظرش داشتم و فهمیدم این احمق
مهراب:خب حالا میخای چیکار کنی
رضا:نمیدونم تو راه حلی داری
مهراب:نمیدونم رضا من باید برم اگه راهی چیزی پیدا کردم میگم بهت خدافز
رضا:باشه خدافز
گوشی رو قطع کردم پرت اش کردم رو میز چنگی به موهام زدم ساحل اومد تو اتاق کار
ساحل:میخام باهات حرف بزنم
رضا:اره بایدم حرف بزنی بگو میشنوم
اشاره به مبل کردم که نشست منم روبروش نشستم
رضا:بگو ببینم
ساحل:باید برام یه کاری انجام بدی
یه تای ابرو هام بردم بالا
رضا:من برات یه کاری انجام بدم اون کی من بعدشم من چرا باید با تو یکاری انجام بدم
ساحل:هر جور میخوای بدون باید از پانیذ دور بمونی
پوزخنده ای بهش زدم
رضا:چی میگی ساحل چرت پرتات بردار برو تو اتاقت
ساحل:نه انگار متوجه نیستی
رضا:نه انگار تو متوجه نیستی اومدی تو خونه ی من جاسوسی احمق
ساحل:درست
بعد گوشیش برداشت یه ویدیو رو برام پلی کرد که این همون ویدیویی بود که داشت پانیذ اذیت میکرد و به زیر شکمش فشار میاورد
مشتم کوبیدم رو میز جلویی
ساحل:خب باید با من نامزد کنی تا هم از پانیذ دست بکشم هم از اون دشمنایی که باهاشون همکاری کردم
رضا:من همچین کاری رو نمیکنم
ساحل:باشه پس منم مهراب میکشم میدونی میتونم پس حرف گوش کن
از جام بلند شدم چنگی به موهام زدم
من نمیتونم اگه ولش کنم نابود میشیم جفتمون
حتی مهراب هم ازم ناامیده میشه که خواهرش ول کن چون من یه دختر باکره رو زن خودم کردم
و با این کاری که ساحل گف من الان چه غلطی کنم
ساحل:نظرت
با خشم نگاهی بهش کردم
راهی دیگه نداشتم چون اگه قبول نمیکرردم هم جون پانیذ در خطر بود هم مهراب پوفی کشید
رضا:باشه قبوله
پایان فلش بک🔙
احمق برام راهی نذاشته بود
ولی چاره ای نبود
خب انگار ساحل زهرش ریخت
۱۲.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.