پارت دهم شاهزاده پاریس ☕🤎
وقتی بیدار شدم شاهزاده نبود کجا رفته حتما کار داشته بلند شدم نشستم که یه جیغ بلند زدم دویید تو اتاق
تهیونگ : چ چیشده
ا/ت: دلم درد میکنهههههه
تهیونگ : نکنه بارداری
ملکه : پسره خنگ دیشب تازه انجامش دادین
ا/ت : م و ملکه شما از کجا میدونین
ملکه : صداتون نمیزاشت بخوابیم
لپام گل انداخت رفتم زیر پتو
ملکه : به پادشاه میگم یه مدتی کاری بهت نداشته باشه زنت بیشتر بهت نیاز داره
تهیونگ : ممنون
ملکه از اتاق رفت بیرون میخواستم از تخت بیام پایین که شاهزاده گرفتم
تهیونگ : کجا میخوای بری
ا/ت : قدم بزنم
تهیونگ : از این به بعد باید استراحت کنی منم باید هرچی خواستی واست بیارم
ا/ت : زن زلیل
تیهونگ : یاااااا چی گفتیییی
ا/ت : هیچی عالیجناب
تهیونگ : آنقدر رسمی نباش از این به بعد دستور میدم تهیونگ صدام کنی
ا/ت : بله تهیونگم
لپای شاهزاده گل انداخت خندم گرفت
بعد پوشیدن لباسم خوردن صبحانه اونم جلوی شاهزاده که بهم زل زده بود رفتیم یکم قدم بزنیم که دلم درد گرفت
تهیونگ : بیا رو کولم
ا/ت : مطمئنی پخش زمین نشید
تهیونگ : میگم بیااا
رفتم رو کولش کل قصر کولم کرد عررررر خیلی حال داد
داشتیم قدم میزدیم که
کوک : شاهزاده ؟
تهیونگ خشکش زد از روی کول شاهزاده اومدم پایین به نظر میومد افسری چیزی باشه یه دفعه دوییدن همو بغل کردن وایساده بودم نگاشون میکردم بلند بلند میخندیدن
یکم احساس معذب بودن کردم یعنی شاهزاده جز من کسه دیگه ای هم داشت باهاش راحت باشه
بعد اینکه همو ول کردن اومدن جلوم
کوک : عااا معذرت میخوام که خودمو معرفی نکردم من دستیار و محافظ عالیجنابم
ا/ت : عا آها خوشبختم
کوک : شما خیلی بچه این
ا/ت : ببخشید؟
کوک : کار دیشبتون همه جارو پر کرده
ا/ت : چیییییییی
تهیونگ زیر زیرکی خندید
تهیونگ : بیاین بریم تو وقت ناهاره
شرمنده دیر به دیر میزارم عکس کوکم اسلاید بعد
تهیونگ : چ چیشده
ا/ت: دلم درد میکنهههههه
تهیونگ : نکنه بارداری
ملکه : پسره خنگ دیشب تازه انجامش دادین
ا/ت : م و ملکه شما از کجا میدونین
ملکه : صداتون نمیزاشت بخوابیم
لپام گل انداخت رفتم زیر پتو
ملکه : به پادشاه میگم یه مدتی کاری بهت نداشته باشه زنت بیشتر بهت نیاز داره
تهیونگ : ممنون
ملکه از اتاق رفت بیرون میخواستم از تخت بیام پایین که شاهزاده گرفتم
تهیونگ : کجا میخوای بری
ا/ت : قدم بزنم
تهیونگ : از این به بعد باید استراحت کنی منم باید هرچی خواستی واست بیارم
ا/ت : زن زلیل
تیهونگ : یاااااا چی گفتیییی
ا/ت : هیچی عالیجناب
تهیونگ : آنقدر رسمی نباش از این به بعد دستور میدم تهیونگ صدام کنی
ا/ت : بله تهیونگم
لپای شاهزاده گل انداخت خندم گرفت
بعد پوشیدن لباسم خوردن صبحانه اونم جلوی شاهزاده که بهم زل زده بود رفتیم یکم قدم بزنیم که دلم درد گرفت
تهیونگ : بیا رو کولم
ا/ت : مطمئنی پخش زمین نشید
تهیونگ : میگم بیااا
رفتم رو کولش کل قصر کولم کرد عررررر خیلی حال داد
داشتیم قدم میزدیم که
کوک : شاهزاده ؟
تهیونگ خشکش زد از روی کول شاهزاده اومدم پایین به نظر میومد افسری چیزی باشه یه دفعه دوییدن همو بغل کردن وایساده بودم نگاشون میکردم بلند بلند میخندیدن
یکم احساس معذب بودن کردم یعنی شاهزاده جز من کسه دیگه ای هم داشت باهاش راحت باشه
بعد اینکه همو ول کردن اومدن جلوم
کوک : عااا معذرت میخوام که خودمو معرفی نکردم من دستیار و محافظ عالیجنابم
ا/ت : عا آها خوشبختم
کوک : شما خیلی بچه این
ا/ت : ببخشید؟
کوک : کار دیشبتون همه جارو پر کرده
ا/ت : چیییییییی
تهیونگ زیر زیرکی خندید
تهیونگ : بیاین بریم تو وقت ناهاره
شرمنده دیر به دیر میزارم عکس کوکم اسلاید بعد
۲۹.۳k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.