رمان عشق مثلث پارت ۳۶
_آخرین بارت باشه منو میزنی
@لعنت بهت جیمین لعنت
#سوجین
رفتم پیش تهیونگ از زمین بلندش کردم
@ح..حالت خوبه
@ولم کن.چیزیم نیس
جیمین رفت تو اتاقش
منم کمک های اولیه رو برداشتم و رفتم تو اتاقش رو تخت دراز کشیده بود آروم نشستم چشماشو باز کرد
+میخوام زخماتو
_اوهوم
گوشه لبو ابروش زخمی شده بود کارم تموم شد چشماشو بسته بود فهمیدم که خوابش برده یه بوسه رو پیشونیش گذاشتم و از اتاق اومدم بیرون در اتاق تهیونگ رو زدم ولی جواب نداد باز کردم پشت به در تو تختش خوابیده بود روبروش نشستم صداش کردم ولی جواب نداد
+تهیونگ
@...
+تهیونگ...میخوام زاخماتو ضد عفونی کنم یه لحظه
@نمیخوام
به حرفش اهمیتی ندادم و یه پنبه برداشتم بهش الکل زدم و روی زخمش گذاشتم که مچ دستمو گرفت نشست و صورتشو بهم نزدیک کرد
@جوابت منفیه
+...
@چرا؟...جیمین هی میخواد بهت نزدیک بشه تا منو تورو ازهم جدا کنه
+تهیونگ من باید زخماتو درمان کنم درزا بکش
سرشو تکون داد و دراز کشید
زخماشو ضد عفونی کردم و خواستم برم که بازم دستمو کشید که ایندفعه تو بغلش افتادم چشم تو چشم بودیم که چشماش رو لبام قفل شد سرشو جلوتر میورد من هیچ کاری نمیتونستم بکنم فقط چشمامو بستم که یه چیز نرم رو لبام نشست فهمیدم لباش رو لبامه همکاریش کردم جاشو عوض کرد الان من رو تخت بودم اون روم بود
بعد ۱۰ دیقه ازم جدا شد و زود از روم بلند شدو رفت بیرون از کاراش هیچ سردر نمیوردم وسایلا رو جمع کردم گذاشتم جاشون خونه رو گشتم ولی نبود فهمیدم تو حیاطه رفتم حیاط
بلع تو حیاط بود داشت قدم میزد رفتم پیشش از پشت بغلش کردم
+چیشده چرا اومدی اینجا؟
@تو چرا اومدی اینجا
+خواستم ببینم چیکار میکنی
@حالا که دیدی
حرفی نزدم و محکمتر بغلش کردم
با پوزخند گفت @نمیخوای بری؟
+تو بغلت راحتم
@اگه عشقت مارو ببینه اعصبانی میشه بهتره بری
+شاید من با تو راحت ترم.هوم؟
@سوجین چرا باهام اینکارو میکنی؟اولش عاشقمی بعد با جیمینی.چرا؟
+من
@خواهش میکنم چیزی نگو
اینو گفت و رفت
@لعنت بهت جیمین لعنت
#سوجین
رفتم پیش تهیونگ از زمین بلندش کردم
@ح..حالت خوبه
@ولم کن.چیزیم نیس
جیمین رفت تو اتاقش
منم کمک های اولیه رو برداشتم و رفتم تو اتاقش رو تخت دراز کشیده بود آروم نشستم چشماشو باز کرد
+میخوام زخماتو
_اوهوم
گوشه لبو ابروش زخمی شده بود کارم تموم شد چشماشو بسته بود فهمیدم که خوابش برده یه بوسه رو پیشونیش گذاشتم و از اتاق اومدم بیرون در اتاق تهیونگ رو زدم ولی جواب نداد باز کردم پشت به در تو تختش خوابیده بود روبروش نشستم صداش کردم ولی جواب نداد
+تهیونگ
@...
+تهیونگ...میخوام زاخماتو ضد عفونی کنم یه لحظه
@نمیخوام
به حرفش اهمیتی ندادم و یه پنبه برداشتم بهش الکل زدم و روی زخمش گذاشتم که مچ دستمو گرفت نشست و صورتشو بهم نزدیک کرد
@جوابت منفیه
+...
@چرا؟...جیمین هی میخواد بهت نزدیک بشه تا منو تورو ازهم جدا کنه
+تهیونگ من باید زخماتو درمان کنم درزا بکش
سرشو تکون داد و دراز کشید
زخماشو ضد عفونی کردم و خواستم برم که بازم دستمو کشید که ایندفعه تو بغلش افتادم چشم تو چشم بودیم که چشماش رو لبام قفل شد سرشو جلوتر میورد من هیچ کاری نمیتونستم بکنم فقط چشمامو بستم که یه چیز نرم رو لبام نشست فهمیدم لباش رو لبامه همکاریش کردم جاشو عوض کرد الان من رو تخت بودم اون روم بود
بعد ۱۰ دیقه ازم جدا شد و زود از روم بلند شدو رفت بیرون از کاراش هیچ سردر نمیوردم وسایلا رو جمع کردم گذاشتم جاشون خونه رو گشتم ولی نبود فهمیدم تو حیاطه رفتم حیاط
بلع تو حیاط بود داشت قدم میزد رفتم پیشش از پشت بغلش کردم
+چیشده چرا اومدی اینجا؟
@تو چرا اومدی اینجا
+خواستم ببینم چیکار میکنی
@حالا که دیدی
حرفی نزدم و محکمتر بغلش کردم
با پوزخند گفت @نمیخوای بری؟
+تو بغلت راحتم
@اگه عشقت مارو ببینه اعصبانی میشه بهتره بری
+شاید من با تو راحت ترم.هوم؟
@سوجین چرا باهام اینکارو میکنی؟اولش عاشقمی بعد با جیمینی.چرا؟
+من
@خواهش میکنم چیزی نگو
اینو گفت و رفت
۱۰.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.