p3
از زبان تهیونگ
ت دفترم نشسته بودم داشتم فک میکردم...ا.ت و کوک رفتن بیرون باهم...احتمالان خیلی داره بهشون خوش میگذره...همین طور با خودم حرف میزدم ک یدفه یکی هر پشت سر هم در اتاق رو میزد و صدا ا.ت رو شنیدم
علامت تهیونگ ×
علامت ا.ت +
+تهیونگاااااا
رفتم درو باز کردم ا.ت بود..رنگ صورتش پریده و همینجور اشکاش میفتادن انگار از چیزی ترسیده بود بلندش کردم گذاشتمش رو صندلی و یه لیوان اب بهش دادم و همه ماجرا رو تعریف کرد
×امکان نداره همچین اتفاقی بیفته
+و..ولی...م..من با چشمای خودم دیدم
×مطمئنی توهم نزدی
+ا..اره..خ..خیلی ترسناک داشت نگا میکرد
×هوففف باشه...نگران نباش...یه چند تا پلیس میفرستم اون جنگله پیداش کنن
+نکشش..لطفا
×اگ خطرناک نبود باشه
+حتی اگه خطرناک بود نمیکشیش
×سعیمو میکنم...الان برو خونه
ا.ت رو فرستادم خونه
(بعد 3 ماه )
2 ماهی میشه ک قتل مردم زیاد شده...هر کاری کردیم نتونستیم قاتل رو بگیریم یا سر نخی ازش پیدا کنیم و ب بدترین شکل ممکن هم کشته شده بودن بعضیا انگار خودشون خودکشی کردن بعضیا تا حدی شکنجه شدن ک مردن ا.ت هر روز میومد اداره رو زیر و رو میکرد ک فقد بره اون جنگله و هر دفه جلوشو میگرفتیم اخر ب پسرا گفتم پیشش بمونن و مواظبش باشن نشسته بودم رو میزم تو دفترم که یه نفر در رو زد
تهیونگ : بیا تو
در باز شد یه دختر بچه تقریبا 4 ، 5 ساله بود
دختره : سلام اقای پلیس
تهیونگ : سلام
دختره : اقای پلیس...دیشب..مامانم ب دست یه مرد با ماسک شکنجه شد
تهیونگ : اون چجوری بود
دختره یه گوشی در اورد و یه عکس نشونم داد...ا..این شبیه همون ماسک ک 3 ماه پیش جریان کوک رو تعریف کرد...ب جیمین زنگ زدم
جیمین : سلام چی شده
تهیونگ : ا.ت رو بیار و بیا عجله کن!
جیمین : باشه
ت دفترم نشسته بودم داشتم فک میکردم...ا.ت و کوک رفتن بیرون باهم...احتمالان خیلی داره بهشون خوش میگذره...همین طور با خودم حرف میزدم ک یدفه یکی هر پشت سر هم در اتاق رو میزد و صدا ا.ت رو شنیدم
علامت تهیونگ ×
علامت ا.ت +
+تهیونگاااااا
رفتم درو باز کردم ا.ت بود..رنگ صورتش پریده و همینجور اشکاش میفتادن انگار از چیزی ترسیده بود بلندش کردم گذاشتمش رو صندلی و یه لیوان اب بهش دادم و همه ماجرا رو تعریف کرد
×امکان نداره همچین اتفاقی بیفته
+و..ولی...م..من با چشمای خودم دیدم
×مطمئنی توهم نزدی
+ا..اره..خ..خیلی ترسناک داشت نگا میکرد
×هوففف باشه...نگران نباش...یه چند تا پلیس میفرستم اون جنگله پیداش کنن
+نکشش..لطفا
×اگ خطرناک نبود باشه
+حتی اگه خطرناک بود نمیکشیش
×سعیمو میکنم...الان برو خونه
ا.ت رو فرستادم خونه
(بعد 3 ماه )
2 ماهی میشه ک قتل مردم زیاد شده...هر کاری کردیم نتونستیم قاتل رو بگیریم یا سر نخی ازش پیدا کنیم و ب بدترین شکل ممکن هم کشته شده بودن بعضیا انگار خودشون خودکشی کردن بعضیا تا حدی شکنجه شدن ک مردن ا.ت هر روز میومد اداره رو زیر و رو میکرد ک فقد بره اون جنگله و هر دفه جلوشو میگرفتیم اخر ب پسرا گفتم پیشش بمونن و مواظبش باشن نشسته بودم رو میزم تو دفترم که یه نفر در رو زد
تهیونگ : بیا تو
در باز شد یه دختر بچه تقریبا 4 ، 5 ساله بود
دختره : سلام اقای پلیس
تهیونگ : سلام
دختره : اقای پلیس...دیشب..مامانم ب دست یه مرد با ماسک شکنجه شد
تهیونگ : اون چجوری بود
دختره یه گوشی در اورد و یه عکس نشونم داد...ا..این شبیه همون ماسک ک 3 ماه پیش جریان کوک رو تعریف کرد...ب جیمین زنگ زدم
جیمین : سلام چی شده
تهیونگ : ا.ت رو بیار و بیا عجله کن!
جیمین : باشه
۱۰۴.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.