دوپارتی از کوک
(#درخاستی)
۲/۲
+نه..خوبم
€ولی من مطمئن نیستم
یهو بی دلیل اشکام ریخت
خانم رز اومد و بغلم کرد..
€عزیزم چیشده
خانم رز کمکم کرد تا برم بشینم روی یکی از صندلی ها و خودشم نشست دستمو گرفت و گفت
€بگو ببینم کی دخترمو ناراحت کرده
+...ا..امروز...کوک ازم..ازم جدا شد*بغض
€عه وااا ..همون پسری ک همیشه میومد پیشت
+..هوم *بغض
€اشکال نداره..خودتو ناراحت نکن
بلند شو بریم سرکارمون امروزم خلوته
کاراهم کمه
+چشم *اروم
رفتم پشت صندوق نشستم و سرمو روی میز گذاشتم و سعی کردم ب امروز فک نکنم...ولی مگه میشد؟
در وا شد و دختری کم سنو سال شاید ۱۷ ساله اومد داخل نشست روی ی میز...انگار استرس داشت ...همش پاهاشو تکون میداد و دستاش میلرزید ...بعد پنج مین در وا ک
شد و ...کوک اومد داخل...کوک؟
رفت سر اون میز پیش دختره...
بغضم گرفته بود ولی سعی کردم بفهمم چرا اینجاس پس ب حرفاشون گوش کردم
-عا لونا اومدم...چیشده گفتی مهمه
÷کوک...ببین...من میخام ازت جدا شم ...من یکی دیگه رو دوصت دارم
ویو رونا
پس واسه همین ازم جدا شد از قبل با این دختره ی احمق بوده!
-چی...چی میگی ت...من امروز از زندگیم جدا شدم فقد واس ت...واس تهدید های الکیت...گفتی اگ از رونا جدا نشی زندگیشو خراب میکنم!!!
÷حالا دیگه کاریت ندارم برو با همون رونا جونت اومدم اینو بگم و برم...
دختره بلند شد و از رستوران رفت...کوک گریش گرفته بود!
سرش پایین بود و بی صدا گریه میکرد...
-من..من از رونا جدا شدم تا چیزیش نشه...حالا چیکار کنم*اروم و گریه
از پشت سر بغلش کردم ک با تعجب و چشم های خیس برگشت سمتم
-رو..رونا
محکم بغلم کرده بود
-رونا..معذرت میخام ..تروخدا ولم نکن
+ولت نمیکنم احمق ...من دوصت دارم چرا ولت کنم...
-من امروز ناراحتت کردم ببخشید
+همچیو فهمیدم ...اشکال نداره...
€عه...مگه جدا نشده بودین...شما چ زوج عجیبو غریبی هستین!
-+خنده*
€خب اقای جعون ...دخترمو ناراحت کردی...حالا ببرش و خشحالش کن..اگرنه من میدونمو تو!
-باشه باشه رونا بیا بریم
+ولی خانم رز شما تنهایین
€برو بچه جون...امروز خلوته
+اوم..باشه
با کوک از اونجا رفتیم و کلی گشتیم و خشگذروندیم ...
....
چطور بود
۲/۲
+نه..خوبم
€ولی من مطمئن نیستم
یهو بی دلیل اشکام ریخت
خانم رز اومد و بغلم کرد..
€عزیزم چیشده
خانم رز کمکم کرد تا برم بشینم روی یکی از صندلی ها و خودشم نشست دستمو گرفت و گفت
€بگو ببینم کی دخترمو ناراحت کرده
+...ا..امروز...کوک ازم..ازم جدا شد*بغض
€عه وااا ..همون پسری ک همیشه میومد پیشت
+..هوم *بغض
€اشکال نداره..خودتو ناراحت نکن
بلند شو بریم سرکارمون امروزم خلوته
کاراهم کمه
+چشم *اروم
رفتم پشت صندوق نشستم و سرمو روی میز گذاشتم و سعی کردم ب امروز فک نکنم...ولی مگه میشد؟
در وا شد و دختری کم سنو سال شاید ۱۷ ساله اومد داخل نشست روی ی میز...انگار استرس داشت ...همش پاهاشو تکون میداد و دستاش میلرزید ...بعد پنج مین در وا ک
شد و ...کوک اومد داخل...کوک؟
رفت سر اون میز پیش دختره...
بغضم گرفته بود ولی سعی کردم بفهمم چرا اینجاس پس ب حرفاشون گوش کردم
-عا لونا اومدم...چیشده گفتی مهمه
÷کوک...ببین...من میخام ازت جدا شم ...من یکی دیگه رو دوصت دارم
ویو رونا
پس واسه همین ازم جدا شد از قبل با این دختره ی احمق بوده!
-چی...چی میگی ت...من امروز از زندگیم جدا شدم فقد واس ت...واس تهدید های الکیت...گفتی اگ از رونا جدا نشی زندگیشو خراب میکنم!!!
÷حالا دیگه کاریت ندارم برو با همون رونا جونت اومدم اینو بگم و برم...
دختره بلند شد و از رستوران رفت...کوک گریش گرفته بود!
سرش پایین بود و بی صدا گریه میکرد...
-من..من از رونا جدا شدم تا چیزیش نشه...حالا چیکار کنم*اروم و گریه
از پشت سر بغلش کردم ک با تعجب و چشم های خیس برگشت سمتم
-رو..رونا
محکم بغلم کرده بود
-رونا..معذرت میخام ..تروخدا ولم نکن
+ولت نمیکنم احمق ...من دوصت دارم چرا ولت کنم...
-من امروز ناراحتت کردم ببخشید
+همچیو فهمیدم ...اشکال نداره...
€عه...مگه جدا نشده بودین...شما چ زوج عجیبو غریبی هستین!
-+خنده*
€خب اقای جعون ...دخترمو ناراحت کردی...حالا ببرش و خشحالش کن..اگرنه من میدونمو تو!
-باشه باشه رونا بیا بریم
+ولی خانم رز شما تنهایین
€برو بچه جون...امروز خلوته
+اوم..باشه
با کوک از اونجا رفتیم و کلی گشتیم و خشگذروندیم ...
....
چطور بود
۲۹.۱k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.