تناسخ ..!!)«part6»
(میرا میتونست صدای شکستن قلب پدربزرگش بشنوه اما میرا بی رحم تر از اونی شد بود که بخواد توجهی بهش بکن اون وقتای که همه مخصوصا پدربزرگش ناراحتش میکردن قلبش زیر پاشون له میکردن کسی به میرا توجه کرد !؟نه پس چرا میرا باید توجهی بهشون بکن )
@لطفا دیگه برید اقای لی !
( میرا این گفت سمت اتاقش قدم برداشت و بعد چند دقیقه صدا کوبید شدن در بهشون فهموند پدربزرگش رفت )
«میرا بازم خالی از هر احساسی رفت تو پذیرایی و فیلم گذاشت یک ساعت گذاشت بود که گوشیش زنگ خورد میرا گوشی برداشت و با اسم (پارک جیمین) مواجعه شد تلفن برداشت»
@بله اقای پارک چیزی شد !؟
&نه وسیله هات جمع کن فردا برای یه کاری برای یه هفته میریم تایلند !
@به این زودی میریم !؟
&مشکلی باهاش داری!؟
@نه نه باش وسایلم جمع میکنم صبح باید بیام خونه شما !؟
&نه من میام دنبالت بعد میریم!
@اهوم متوجه شدم !
&خوب ! فقط یادت باش از تاخیر متنفرم ساعت نه باید آماده باشی !
@باش فهمیدم !
(ویو فردا صبح …)
«ویو میرا: ساعت هفت نیم بود بلند شدم چون باید دوش میگرفت یکم کارم زمان بره بود پاشدم رفت حموم چند مینی اومدم موهامو خشک کردم اریش کردم برای اخرین بار چمیدونم چک کردم یه هات چاکلت درست کردم خوردم ساعت نه بود دیگه تقریبا که اقای پارک زنگ زد»
&زود بیا پایین !(قطع میکن)
@حداقل یه سلام بکن !(زیر لب)
(میرا چمیدونش برداشت از خونه بیرون زد جیمین دید که تو ماشینش نشسته بود یه پیراهن مشکی پوشید بود چند تا دکمه اش باز گذاشت بود آستینش بالا زد بود عینک زد بود )
@ولی خدایی خوشحال به زنش به شوهر جیگری دار (تو دلش ) …هو میرا چرا چرت میگی (با خودش )
(میرا افکارش کنار زد چمیدونش گذاشت خودشم رفت نشست جیمین دستی تو موهاش کشید ماشین روشن کرد راه افتادن )
&خب مثل همیشه باید یه سری چیزا ها رو بگه قانون های که قبلا گفتم برای اینجا همه هست اما تو به عنوان دستیار و بادیگارد شخصی من باید هواست بع همچی باش برای یه قرداد داریم میریم تایلند و خیلی برام مهم هر اتفاقی افتاد این قرداد باش امضا بشه پس حتما هواست باش پسر کسی که میخوام باهاش کار کنم از من خوشش نمیاد چون باباش من همش تو سرش میزن پس صد در صد یکاری میکن قرداد بهم بخوره همچی گردن من بیوفته پس تو باید هواست جمع کنی که همچین اتفاقی نیوفته
@خب اقای پارک اگه شما اینو میدونید چرا جلوش نمیگیرید !؟
&میخوام با اون مغز نخودیش فکر کن همچی خراب کرد نقشش گرفت میدوین چیزی که از انتقام همه شرین تر عذاب دادن حریف وقتی حریفت فکر میکنن برند شد با یه حرکت تمام معادلش بهم بریز این حتا لذت بخش تر از انتقام !
@فکر کنم شما خیلی سابق کاری تو تجارت دارید که این همه اطلاعات دارید اما به عنوان یه تاجر ساده دشمن های زیادی دارید که قصد جونتون کردن این یکم عجیب !
—————
بیبی هامو من الان ادامه این پارت براتون میذارم امیدوارم ازش خوشتون بیاد 😊
@لطفا دیگه برید اقای لی !
( میرا این گفت سمت اتاقش قدم برداشت و بعد چند دقیقه صدا کوبید شدن در بهشون فهموند پدربزرگش رفت )
«میرا بازم خالی از هر احساسی رفت تو پذیرایی و فیلم گذاشت یک ساعت گذاشت بود که گوشیش زنگ خورد میرا گوشی برداشت و با اسم (پارک جیمین) مواجعه شد تلفن برداشت»
@بله اقای پارک چیزی شد !؟
&نه وسیله هات جمع کن فردا برای یه کاری برای یه هفته میریم تایلند !
@به این زودی میریم !؟
&مشکلی باهاش داری!؟
@نه نه باش وسایلم جمع میکنم صبح باید بیام خونه شما !؟
&نه من میام دنبالت بعد میریم!
@اهوم متوجه شدم !
&خوب ! فقط یادت باش از تاخیر متنفرم ساعت نه باید آماده باشی !
@باش فهمیدم !
(ویو فردا صبح …)
«ویو میرا: ساعت هفت نیم بود بلند شدم چون باید دوش میگرفت یکم کارم زمان بره بود پاشدم رفت حموم چند مینی اومدم موهامو خشک کردم اریش کردم برای اخرین بار چمیدونم چک کردم یه هات چاکلت درست کردم خوردم ساعت نه بود دیگه تقریبا که اقای پارک زنگ زد»
&زود بیا پایین !(قطع میکن)
@حداقل یه سلام بکن !(زیر لب)
(میرا چمیدونش برداشت از خونه بیرون زد جیمین دید که تو ماشینش نشسته بود یه پیراهن مشکی پوشید بود چند تا دکمه اش باز گذاشت بود آستینش بالا زد بود عینک زد بود )
@ولی خدایی خوشحال به زنش به شوهر جیگری دار (تو دلش ) …هو میرا چرا چرت میگی (با خودش )
(میرا افکارش کنار زد چمیدونش گذاشت خودشم رفت نشست جیمین دستی تو موهاش کشید ماشین روشن کرد راه افتادن )
&خب مثل همیشه باید یه سری چیزا ها رو بگه قانون های که قبلا گفتم برای اینجا همه هست اما تو به عنوان دستیار و بادیگارد شخصی من باید هواست بع همچی باش برای یه قرداد داریم میریم تایلند و خیلی برام مهم هر اتفاقی افتاد این قرداد باش امضا بشه پس حتما هواست باش پسر کسی که میخوام باهاش کار کنم از من خوشش نمیاد چون باباش من همش تو سرش میزن پس صد در صد یکاری میکن قرداد بهم بخوره همچی گردن من بیوفته پس تو باید هواست جمع کنی که همچین اتفاقی نیوفته
@خب اقای پارک اگه شما اینو میدونید چرا جلوش نمیگیرید !؟
&میخوام با اون مغز نخودیش فکر کن همچی خراب کرد نقشش گرفت میدوین چیزی که از انتقام همه شرین تر عذاب دادن حریف وقتی حریفت فکر میکنن برند شد با یه حرکت تمام معادلش بهم بریز این حتا لذت بخش تر از انتقام !
@فکر کنم شما خیلی سابق کاری تو تجارت دارید که این همه اطلاعات دارید اما به عنوان یه تاجر ساده دشمن های زیادی دارید که قصد جونتون کردن این یکم عجیب !
—————
بیبی هامو من الان ادامه این پارت براتون میذارم امیدوارم ازش خوشتون بیاد 😊
۳.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.