part29
شرطا کامل نشده بود ولی گذاشتم برا همین پارت کوتاهه
دستای اتو میگیرع و چاقو رو میزاره تو دستش و میگه بزنش اتم میگه نمیخوام نمیخوام ولی پسره دستای ات و میگیره و چاقو رو میکنه تو پوست معلمه و بدنشو تیکه تیکه میکنه اتم انقد ترسیده بود بیهوش میشه این اتفاق که میوفته مدیر مدرسه که مرده پول دوستی بود به پلیسا زنگ نمیزنه و به پدر و مادر بچه میگه پدرو مادر بچهم که اگه این خبر میرفت بیرون شرکتشون و سهامداراشون از این رو به اون رو میشد به مدیر پول کلانی میده و میگه به کسی راجبش حرف نزنه مدیرم که میگه چشم و راجب بهش چیزی نمیگه اون اتفاق بارها میوفته تا اینکه یه روز وقتی جشن داشتن اونموقع اون بچه دوباره اون کارو تکرار میکنه میگه اونا دوباره پول میدن و بقیه دهنشون و میبندن ولی مادرا و پدرا با پلیسو اورژانس زنگ میزنن وقتی پلیسا میرسن مدیر و در حال فرار و مادر و پدر و اون بچه رو میگیرن بعد از بازجویی میفهمن که کلی ادم کشته شده الا حتی معلوم نیس جسدشون کجاعه اون بچه ی کینه ای به خاطر یه حرف ات که نمیخوام دیگه اونارو ببینم ات و سر هر قتلش میبرد و اخرین بار اون مرد تیکه تیکه کرد وقتی والدینا زنگ زدن به پلیس با داد گفت کاری میکنم مثل خودم بشی نمیزارم اینجوری راحت توی دنیا زندگی کنی باید بکشییییی
بعد سینه مرده رو محکم با چاقو پاره کردو مچای ات و گرفت کرد تو سینه ی مرد و قلبشو در اورد و انقد فشردش که قلب تو دستاش تیکه تیکه شدو گفت حالا توام باید مثل من بشی تو مثل من بشییییی تو مثل من میشی فهمیدی ات کوچولو تو مثل من میشی و وقتی که داشتن میبردنش بلند داد میزنه و با قهقه میگه مطمئنم مثل من میشی جونگ کوک: کلش همین بود به خاطر قتلای ترسناکی که انجام داده بود ات تقریبا یک سالی بود که حاله خوبی نداشت حتی بعد از اون هم حالش خوب نبود و کابوس میدید الا تا الا که حالش خوب بود ولی کابوس میدید حالام فک کنم اون خاطرات اومدن سراغش... دوباره
دستای اتو میگیرع و چاقو رو میزاره تو دستش و میگه بزنش اتم میگه نمیخوام نمیخوام ولی پسره دستای ات و میگیره و چاقو رو میکنه تو پوست معلمه و بدنشو تیکه تیکه میکنه اتم انقد ترسیده بود بیهوش میشه این اتفاق که میوفته مدیر مدرسه که مرده پول دوستی بود به پلیسا زنگ نمیزنه و به پدر و مادر بچه میگه پدرو مادر بچهم که اگه این خبر میرفت بیرون شرکتشون و سهامداراشون از این رو به اون رو میشد به مدیر پول کلانی میده و میگه به کسی راجبش حرف نزنه مدیرم که میگه چشم و راجب بهش چیزی نمیگه اون اتفاق بارها میوفته تا اینکه یه روز وقتی جشن داشتن اونموقع اون بچه دوباره اون کارو تکرار میکنه میگه اونا دوباره پول میدن و بقیه دهنشون و میبندن ولی مادرا و پدرا با پلیسو اورژانس زنگ میزنن وقتی پلیسا میرسن مدیر و در حال فرار و مادر و پدر و اون بچه رو میگیرن بعد از بازجویی میفهمن که کلی ادم کشته شده الا حتی معلوم نیس جسدشون کجاعه اون بچه ی کینه ای به خاطر یه حرف ات که نمیخوام دیگه اونارو ببینم ات و سر هر قتلش میبرد و اخرین بار اون مرد تیکه تیکه کرد وقتی والدینا زنگ زدن به پلیس با داد گفت کاری میکنم مثل خودم بشی نمیزارم اینجوری راحت توی دنیا زندگی کنی باید بکشییییی
بعد سینه مرده رو محکم با چاقو پاره کردو مچای ات و گرفت کرد تو سینه ی مرد و قلبشو در اورد و انقد فشردش که قلب تو دستاش تیکه تیکه شدو گفت حالا توام باید مثل من بشی تو مثل من بشییییی تو مثل من میشی فهمیدی ات کوچولو تو مثل من میشی و وقتی که داشتن میبردنش بلند داد میزنه و با قهقه میگه مطمئنم مثل من میشی جونگ کوک: کلش همین بود به خاطر قتلای ترسناکی که انجام داده بود ات تقریبا یک سالی بود که حاله خوبی نداشت حتی بعد از اون هم حالش خوب نبود و کابوس میدید الا تا الا که حالش خوب بود ولی کابوس میدید حالام فک کنم اون خاطرات اومدن سراغش... دوباره
۳۸۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.