سناریو سانزو ♡
به عنوان دوست پسر :
وقتی صبح نمیخواهی بیدار شی :
سانزو :( پاشو بینم خرس تنبل )
ا/ت :( ولم کن خوابم میاد )
سانزو رفت بیرون و درحالی که داشت میرفت گفت:( تا 10 دقیقه دیگه اگر بیدار نشدی میام خودم بیدارت میکنم گفته باشم )
همونطور که خواب و بیدار بودی گفتی :( باشه )
یه ربع شد و هنوز بیدار نشده بودی سانزو که کرمش گرفته بود اومد در گوشت اروم زمزمه کرد :( بیبی اگر بیدار نشی تنبیه داری )
که یهو از جات پریدی مور مورت شده بود چون تو گوشت داشت آروم زمزمه میکرد و اینکه چون میدونستی اگر بیدار نشی واقعا یه بلایی سرت میاره 😂💔
سانزو رفت عقب با لحنی عصبانی گفت :( ساعت 11 صبحه پاشو دیگه 💢)
ا/ت :( اههههههه مور مورم شد سانزووووو )
سانزو :( حقته حالا پاشو برو کاراتو بکن امروزم باز من صبحونه رو اماده کردم فردا خودت باید اینکارو کنی و همینطور داشت غر میزد )
ا/ت زیر لب :( دیروز هم همینو گفتی .....)
سانزو :( چی گفتییی 💢)
ا/ت :( چی هیچی من چیزی نگفتم 💀)
~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~
وقتی اولین بار دیدیش :
اون موقعی که سانزو هنوز توی گنگ تومان بود باهاش آشنا شدی
تو با اِما (خواهر مایکی) دوست خیلی صمیمی بودی و یه بار رفته بودید بیرون که اتفاقی افتادید وسط دعوای گنگ از اون جایی که زور زیادی داشتی مایکی یه بار تو رو توی گنگش راه داده بود هانما میخواست اما رو گروگان بگیره که تو رفتی اِما رو نجات بدی ولی از اونجایی که با یه نردبون سروکار داشتی نتونستی و تو رم گرفت سانزو از قبل تورو دیده بود و بهت یه حسایی داشت مایکی و سانزو اعصابشون بهم ریخت سانزو اومد جلو و هانما رو تا میخورد زد که مایکی گفت بسه [ اگه نمیگفت سانزو میکشت هانما رو ...]
مایکی :( ا/ت و اِما مگه نگفتی بودم نیاید این روز بیرون )
ا/ت :( گومن آخه میخواستیم خرید کنیم گومن ....)
اِما:( حالا که چیزی نشده )
مایکی :( چیزی نشده به لطف سانزو )
ا/ت :( اریگاتو سانزو کون )
سانزو لبخند کم رنگی زدی و گفت :( خواهش ولی دفعه بدی بیشتر مراقب باش )
داشتی میرفتی خونه تنها بودی و شب هم بود سانزو داشت با موتورش میرفت که تورو دید
سانزو :( این وقت شب خطرناکه بیا میبرمت )
سوار شدی و ازش تشکر کردی
سانزو :( کلا اهل خطری مگه نه ؟)
ا/ت :( اره هیجانو دوست دارم )
سانزو با پوزخندی گفت :( منم به تو علاقه دارم )
خیلی خجالت کشیدی و در عین حال خشکت زد خب تو هم روش کراش بودی ولی انتظار نداشتی حست دو طرفه باشه ؛)
سانزو :( خب ؟)
ا/ت :( ا... الان انتظار داری به همین زودی جوابتو بدم )
سانزو :( دفتر خاطراتتو دیدم نیاز به جوابت ندارم البته )
ا/ت :( چییییی)
سانزو دفتری رو داد بهت
ا/ت :( اینو از کجا اوردیییی )
سانزو :( مهم نیست رسیدی برو خونه بعدا پیام بده بهم ;) )
تو که داشتی میکردی از خجالت دوییدی تو خونه
سانزو تو زیر لب :( اون کیوته برا خودمه )
~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~
وقتی زخم روی صورتشو دیدی : [ منظور زخم دور لبه ]
توی رستوران بعد اون قضیه ی اعتراف قرار گذاشتید ماسک زده بود
سانزو :( هی ا/ت قیافه برات مهمه ؟)
تو با کمی خجالت :( آخه مهم هم نباشه برام تو خیلی قیافه خوبی داری )
سانزو خندید و گفت :( از زخم و خون که نمیترسی ؟)
ا/ت :( چرا باید بترسم )
سانزو همونطور که داشت ماسکشو درمیاورد گفت :( پس امید وارم ازم نترسی )
تو داشتی نگاش میکردی مشتاق بودی قیافشو ببینی
وقتی ماسارو برداشت تو سوالی نگاش کردی که گفت :( حداقل یه واکنشی نشون بده )
ا/ت :( ببخشید ولی تو خیلی قیافهی قشنگی داری چه بی زخم و چه با رخم و اینکه اصلا ترسناک نیستی )
سانزو خیلی خوشحال شده بود تاحالا کسی بهش اینجوری نگفته بود :( بیشتریا منو میبینن میترسن ... پس خوشحالم گرلم ازم خوشش اومده )
ا/ت :( هی هنوز جواب مثبت بهت ندادمااا )
سانزو :( چه جواب بدی چه ندی برا خودمی ;) )
تو سرتو گذاشتی رو میز و اروم گفتی :( بسهههه )
سانزو :( خب حالا چی گرل هنوزم جوابت منفیه )
ا/ت خیلی آروم:( باشه بابا )
سانزو خندید
به هرحال اون روز رو با هم گذروندید :)
~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~
وقتی صبح نمیخواهی بیدار شی :
سانزو :( پاشو بینم خرس تنبل )
ا/ت :( ولم کن خوابم میاد )
سانزو رفت بیرون و درحالی که داشت میرفت گفت:( تا 10 دقیقه دیگه اگر بیدار نشدی میام خودم بیدارت میکنم گفته باشم )
همونطور که خواب و بیدار بودی گفتی :( باشه )
یه ربع شد و هنوز بیدار نشده بودی سانزو که کرمش گرفته بود اومد در گوشت اروم زمزمه کرد :( بیبی اگر بیدار نشی تنبیه داری )
که یهو از جات پریدی مور مورت شده بود چون تو گوشت داشت آروم زمزمه میکرد و اینکه چون میدونستی اگر بیدار نشی واقعا یه بلایی سرت میاره 😂💔
سانزو رفت عقب با لحنی عصبانی گفت :( ساعت 11 صبحه پاشو دیگه 💢)
ا/ت :( اههههههه مور مورم شد سانزووووو )
سانزو :( حقته حالا پاشو برو کاراتو بکن امروزم باز من صبحونه رو اماده کردم فردا خودت باید اینکارو کنی و همینطور داشت غر میزد )
ا/ت زیر لب :( دیروز هم همینو گفتی .....)
سانزو :( چی گفتییی 💢)
ا/ت :( چی هیچی من چیزی نگفتم 💀)
~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~
وقتی اولین بار دیدیش :
اون موقعی که سانزو هنوز توی گنگ تومان بود باهاش آشنا شدی
تو با اِما (خواهر مایکی) دوست خیلی صمیمی بودی و یه بار رفته بودید بیرون که اتفاقی افتادید وسط دعوای گنگ از اون جایی که زور زیادی داشتی مایکی یه بار تو رو توی گنگش راه داده بود هانما میخواست اما رو گروگان بگیره که تو رفتی اِما رو نجات بدی ولی از اونجایی که با یه نردبون سروکار داشتی نتونستی و تو رم گرفت سانزو از قبل تورو دیده بود و بهت یه حسایی داشت مایکی و سانزو اعصابشون بهم ریخت سانزو اومد جلو و هانما رو تا میخورد زد که مایکی گفت بسه [ اگه نمیگفت سانزو میکشت هانما رو ...]
مایکی :( ا/ت و اِما مگه نگفتی بودم نیاید این روز بیرون )
ا/ت :( گومن آخه میخواستیم خرید کنیم گومن ....)
اِما:( حالا که چیزی نشده )
مایکی :( چیزی نشده به لطف سانزو )
ا/ت :( اریگاتو سانزو کون )
سانزو لبخند کم رنگی زدی و گفت :( خواهش ولی دفعه بدی بیشتر مراقب باش )
داشتی میرفتی خونه تنها بودی و شب هم بود سانزو داشت با موتورش میرفت که تورو دید
سانزو :( این وقت شب خطرناکه بیا میبرمت )
سوار شدی و ازش تشکر کردی
سانزو :( کلا اهل خطری مگه نه ؟)
ا/ت :( اره هیجانو دوست دارم )
سانزو با پوزخندی گفت :( منم به تو علاقه دارم )
خیلی خجالت کشیدی و در عین حال خشکت زد خب تو هم روش کراش بودی ولی انتظار نداشتی حست دو طرفه باشه ؛)
سانزو :( خب ؟)
ا/ت :( ا... الان انتظار داری به همین زودی جوابتو بدم )
سانزو :( دفتر خاطراتتو دیدم نیاز به جوابت ندارم البته )
ا/ت :( چییییی)
سانزو دفتری رو داد بهت
ا/ت :( اینو از کجا اوردیییی )
سانزو :( مهم نیست رسیدی برو خونه بعدا پیام بده بهم ;) )
تو که داشتی میکردی از خجالت دوییدی تو خونه
سانزو تو زیر لب :( اون کیوته برا خودمه )
~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~
وقتی زخم روی صورتشو دیدی : [ منظور زخم دور لبه ]
توی رستوران بعد اون قضیه ی اعتراف قرار گذاشتید ماسک زده بود
سانزو :( هی ا/ت قیافه برات مهمه ؟)
تو با کمی خجالت :( آخه مهم هم نباشه برام تو خیلی قیافه خوبی داری )
سانزو خندید و گفت :( از زخم و خون که نمیترسی ؟)
ا/ت :( چرا باید بترسم )
سانزو همونطور که داشت ماسکشو درمیاورد گفت :( پس امید وارم ازم نترسی )
تو داشتی نگاش میکردی مشتاق بودی قیافشو ببینی
وقتی ماسارو برداشت تو سوالی نگاش کردی که گفت :( حداقل یه واکنشی نشون بده )
ا/ت :( ببخشید ولی تو خیلی قیافهی قشنگی داری چه بی زخم و چه با رخم و اینکه اصلا ترسناک نیستی )
سانزو خیلی خوشحال شده بود تاحالا کسی بهش اینجوری نگفته بود :( بیشتریا منو میبینن میترسن ... پس خوشحالم گرلم ازم خوشش اومده )
ا/ت :( هی هنوز جواب مثبت بهت ندادمااا )
سانزو :( چه جواب بدی چه ندی برا خودمی ;) )
تو سرتو گذاشتی رو میز و اروم گفتی :( بسهههه )
سانزو :( خب حالا چی گرل هنوزم جوابت منفیه )
ا/ت خیلی آروم:( باشه بابا )
سانزو خندید
به هرحال اون روز رو با هم گذروندید :)
~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~◇~
۳۶.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.