ببخشید که دیر شد بزن بریممم پارت 7 I love you
ویو ا/ت
بعد یه ... مفصل بیرون اومدیم و رفتیم صبحانه خوردیم جیمین شروع کرد حرف زد
جیمین: دیروز چطور بود🗿😏
ا/ت: یاااا مثلاً من دخترماااا به روم نیار
جیمین:باشه بیب
جیمین:راستی اینجا کجاس؟
ا/ت: اینجا جایی هست که وقتی مادرم مرد منو داداشم اینجا میومدیم و خودمون اینجا خالی میکردیم و کلی گریه میکردیم بعد اون روز وقتی ناراحت یا خوشحال بودیم اینجا می اومدیم و می خندیدیم و گریه میکردیم و بابام اینجا رو برامون درست کرد
جیمین: اها ولی نمیدونستم برادر داری
ا/ت: اره اسمش جی هیون هست
جیمین: خب بیا بریم راستی خونه جیهوپ یادم نرفته هاااا اون تنبیهش یه وقت دیگه هست
ا/ت: هه داداشم اینجا بود همین جوری میگفتی(با پوزخند و زیر لب)
جیمین:چی؟ چی گفتی؟ یاااا فکر میکنی از داداش میترسم ؟
ا/ت: داداشم روم غیرتیه آخرین باری که یکی خواست بیاد پیشم چیزی ازم بپرسه اونو...
جیمین: الان کجاس؟
ا/ت: پاریس ، وایسا ببینم امروز چندمشه؟
جیمین: 9
ا/ت: چییییی امروز داداش از پاریس میادددددد!!!
جیمین: باشه پس لباستو بپوش بیا بریم استقبالش
ا/ت: باشه
ویو ا/ت
رفتم لباسمو پوشیدم با دو رفتم طبقه پایین و دیدم جیمین ماشین گفته بیاد
ماشین اومد و سوار شدیم رفتیم تو ماشین یه آهنگ باز کردم
جیمین: نه یه آهنگ دیگه باز کن
ا/ت: ولی من اینو دوست دارم!!!
جیمین:باشه بابا
رسیدیم خونه به جیمین گفتم داداش یکم دیگه از فرودگاه میاد برم لباسمو بپوشم بیام همینجا بمون
جیمین: باشه
رفتم لباس پوشیدم لباس باز بود قرمز بود و یه کفش پاشنه بلند پوشیدم دیدم دیره زود رفتم پایین (بچه ها پدر جیمین و ا/ت رفتن سفر کاری) رفتم پایین دیدم جیمین تکیه داده به ماشین رنگ ماشین مدل بالایش با کت و شلوارش ست بود یکی از پاشو انداخته رو هم و تکیه داده بود به ماشین تا منو دید اخماش رفت تو هم
جیمین: برو عوضش کن!
ا/ت: نمیکنم زود باش بریم
رفتم که سوار شم دستمو گرفت و گفت
جیمین:گفتم..
برو...عوضش...کن (شمرده شمرده و عصبانی)
از لحنش ترسیدم ولی به روم نیاورد گفتم
ا/ت:منم گفتم نمیکنم رفت سمت ماشین بشینم که...
در خماری بمانید 🤣🗿
7 لایک 3 کامنت
دستم درد نکنه🗿🤣
بای
بعد یه ... مفصل بیرون اومدیم و رفتیم صبحانه خوردیم جیمین شروع کرد حرف زد
جیمین: دیروز چطور بود🗿😏
ا/ت: یاااا مثلاً من دخترماااا به روم نیار
جیمین:باشه بیب
جیمین:راستی اینجا کجاس؟
ا/ت: اینجا جایی هست که وقتی مادرم مرد منو داداشم اینجا میومدیم و خودمون اینجا خالی میکردیم و کلی گریه میکردیم بعد اون روز وقتی ناراحت یا خوشحال بودیم اینجا می اومدیم و می خندیدیم و گریه میکردیم و بابام اینجا رو برامون درست کرد
جیمین: اها ولی نمیدونستم برادر داری
ا/ت: اره اسمش جی هیون هست
جیمین: خب بیا بریم راستی خونه جیهوپ یادم نرفته هاااا اون تنبیهش یه وقت دیگه هست
ا/ت: هه داداشم اینجا بود همین جوری میگفتی(با پوزخند و زیر لب)
جیمین:چی؟ چی گفتی؟ یاااا فکر میکنی از داداش میترسم ؟
ا/ت: داداشم روم غیرتیه آخرین باری که یکی خواست بیاد پیشم چیزی ازم بپرسه اونو...
جیمین: الان کجاس؟
ا/ت: پاریس ، وایسا ببینم امروز چندمشه؟
جیمین: 9
ا/ت: چییییی امروز داداش از پاریس میادددددد!!!
جیمین: باشه پس لباستو بپوش بیا بریم استقبالش
ا/ت: باشه
ویو ا/ت
رفتم لباسمو پوشیدم با دو رفتم طبقه پایین و دیدم جیمین ماشین گفته بیاد
ماشین اومد و سوار شدیم رفتیم تو ماشین یه آهنگ باز کردم
جیمین: نه یه آهنگ دیگه باز کن
ا/ت: ولی من اینو دوست دارم!!!
جیمین:باشه بابا
رسیدیم خونه به جیمین گفتم داداش یکم دیگه از فرودگاه میاد برم لباسمو بپوشم بیام همینجا بمون
جیمین: باشه
رفتم لباس پوشیدم لباس باز بود قرمز بود و یه کفش پاشنه بلند پوشیدم دیدم دیره زود رفتم پایین (بچه ها پدر جیمین و ا/ت رفتن سفر کاری) رفتم پایین دیدم جیمین تکیه داده به ماشین رنگ ماشین مدل بالایش با کت و شلوارش ست بود یکی از پاشو انداخته رو هم و تکیه داده بود به ماشین تا منو دید اخماش رفت تو هم
جیمین: برو عوضش کن!
ا/ت: نمیکنم زود باش بریم
رفتم که سوار شم دستمو گرفت و گفت
جیمین:گفتم..
برو...عوضش...کن (شمرده شمرده و عصبانی)
از لحنش ترسیدم ولی به روم نیاورد گفتم
ا/ت:منم گفتم نمیکنم رفت سمت ماشین بشینم که...
در خماری بمانید 🤣🗿
7 لایک 3 کامنت
دستم درد نکنه🗿🤣
بای
۱۹۷.۳k
۰۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.