برادر غیرتی من
فصل ۲ پارت ۵
یونا : باید بریم آماده بشیم و وسیله هامو جمع کنیم
یون : چرا
یونا : پنج روز تعطیلیم باهم میخواد با همکارش بره مسافرت
یون : باشه
یونا : سریع بیا خونه
یون : باشه
یونا رفت
یون : بزار برم
هوجو : نمیزارم
یون : چرا
هوجو : چون حس خوبیه
یون : اوکی باشه
که ولم کرد
یونا باز اومد
یونا : بابا میگه شاید همون جا ازدواج کردی
یون : من بای بای
رفتم خونه و روی تخت ولو شدم
یونا : پدصگ پاشو
یون : خستمه همه چیزم آمادست ول باید برم حموم
یونا : اوکی چقد میری حموم
یون : تو در هفته چندبار میری حموم
یونا : دو بار بابا میگه شاید نتونی اونجا حومو بری
یون : من هر روز میرم وااااااااااایییییییییییییی چرا
ته : بچه ها بیاید بریم
یون : باشه
وسیله هامو گذاشتم
یون : میشه با موتورم بیام
ات : آره میشه
سوار موتورم شدم و پشت سرشون حرکت کردم که نگه داشتن
یون : چی شد
که یه مردی اومد پیشش
هوسوک : سلام
ته : سلام
هوسوک : این پسرمه
یجی : سلام خانوم کیم
ات : بهم بگین ات
هوجو : چه خبره چرا وایسادیم .......
یونا : عههههخ هوجو
هوجو: سلام یون کجاست
یون : اینجا
هانول: ای پسرک احمق گوشیم کو ..... ته سلام من خواهر اینم
هوجو : این اسم داره
هانول : کوچولوی رو مخ
که افتادن به جون هم
یونا : ما تا حالا نیفتادیم به جون هم
یون : موافقم
همه : سوار بشید
رفتیم سوار شدیم
خیلی آروم میرفتن منم لوکیشن رو گرفتم و رفتم جایی که گفتن ایستادم که یونا بهم زنگ زد
شروع مکالمه
یونا : مواظب باش جلوتر....
یون : سکوعه
یونا : نری سمتش
یون : باشه
پایان مکالمه
به حرف یونا توجهی نکردم و رفتم سمت سکو
یونا : نپر احمق ( داد )
یون : دلم میخواد ( داد )
از روی سکو پریدم
و ی
همه وایسادن
ته : مگه یونا نگفت نپر
یون : من هیچیم نمیشه
هانول : نمیترسی بمیری
یون : نه من تا دم مرگ هم رفتم
که یهو قلبم درد گرفت
هوجو : مگه خری
یون : آره
ات : احمق خیلی ترسوندیم
یون : وای الان نگرانم شدی
هوسوک : خطر داره برات
یجی : پسرم یون نباید اینکار رو بکنی
یون : چه گیری میدین بابا من که نمردم
که یونا و هوجو پشت سرهم زدن تو کلم
یونا : تا دیگه به حرفم گوش کنی
هوجو: تا تو باشی دیگه نپری
یون : آخه مرض دارین
هانول : بچه رو نزنین
هانول : سرت چیشده
یون : خورد به یه آهن مهم نیست
یون : نمیریم من خستم
یونا : توکه همیشع خسته ای
که یکی که انگار مست بود داشت میومد نزدیک
یون : یونا برو اون ور
یون : رد کن بیاد
ته : این کیه
بادیگارد : بفرمایید
یون : این یه بادیگارده
شلیک کردم
یون : خاک به سرم پلیس
یونا : گوش دربیار
یون : اوکی
پلیس : کدوم یکی از شما شلیک کرد
یون : من
پلیس : خب اشکال ندارع
همه نشستن و رفتیم و بعد ۳ ساعت رسیدیم
یون : رخ کمرم خب اینجا کجاست
ته : عمارت منو اقای جانگ
یون : خب
خدمتکارا : خوش اومدین ارباب
یون :
🐾
یونا : باید بریم آماده بشیم و وسیله هامو جمع کنیم
یون : چرا
یونا : پنج روز تعطیلیم باهم میخواد با همکارش بره مسافرت
یون : باشه
یونا : سریع بیا خونه
یون : باشه
یونا رفت
یون : بزار برم
هوجو : نمیزارم
یون : چرا
هوجو : چون حس خوبیه
یون : اوکی باشه
که ولم کرد
یونا باز اومد
یونا : بابا میگه شاید همون جا ازدواج کردی
یون : من بای بای
رفتم خونه و روی تخت ولو شدم
یونا : پدصگ پاشو
یون : خستمه همه چیزم آمادست ول باید برم حموم
یونا : اوکی چقد میری حموم
یون : تو در هفته چندبار میری حموم
یونا : دو بار بابا میگه شاید نتونی اونجا حومو بری
یون : من هر روز میرم وااااااااااایییییییییییییی چرا
ته : بچه ها بیاید بریم
یون : باشه
وسیله هامو گذاشتم
یون : میشه با موتورم بیام
ات : آره میشه
سوار موتورم شدم و پشت سرشون حرکت کردم که نگه داشتن
یون : چی شد
که یه مردی اومد پیشش
هوسوک : سلام
ته : سلام
هوسوک : این پسرمه
یجی : سلام خانوم کیم
ات : بهم بگین ات
هوجو : چه خبره چرا وایسادیم .......
یونا : عههههخ هوجو
هوجو: سلام یون کجاست
یون : اینجا
هانول: ای پسرک احمق گوشیم کو ..... ته سلام من خواهر اینم
هوجو : این اسم داره
هانول : کوچولوی رو مخ
که افتادن به جون هم
یونا : ما تا حالا نیفتادیم به جون هم
یون : موافقم
همه : سوار بشید
رفتیم سوار شدیم
خیلی آروم میرفتن منم لوکیشن رو گرفتم و رفتم جایی که گفتن ایستادم که یونا بهم زنگ زد
شروع مکالمه
یونا : مواظب باش جلوتر....
یون : سکوعه
یونا : نری سمتش
یون : باشه
پایان مکالمه
به حرف یونا توجهی نکردم و رفتم سمت سکو
یونا : نپر احمق ( داد )
یون : دلم میخواد ( داد )
از روی سکو پریدم
و ی
همه وایسادن
ته : مگه یونا نگفت نپر
یون : من هیچیم نمیشه
هانول : نمیترسی بمیری
یون : نه من تا دم مرگ هم رفتم
که یهو قلبم درد گرفت
هوجو : مگه خری
یون : آره
ات : احمق خیلی ترسوندیم
یون : وای الان نگرانم شدی
هوسوک : خطر داره برات
یجی : پسرم یون نباید اینکار رو بکنی
یون : چه گیری میدین بابا من که نمردم
که یونا و هوجو پشت سرهم زدن تو کلم
یونا : تا دیگه به حرفم گوش کنی
هوجو: تا تو باشی دیگه نپری
یون : آخه مرض دارین
هانول : بچه رو نزنین
هانول : سرت چیشده
یون : خورد به یه آهن مهم نیست
یون : نمیریم من خستم
یونا : توکه همیشع خسته ای
که یکی که انگار مست بود داشت میومد نزدیک
یون : یونا برو اون ور
یون : رد کن بیاد
ته : این کیه
بادیگارد : بفرمایید
یون : این یه بادیگارده
شلیک کردم
یون : خاک به سرم پلیس
یونا : گوش دربیار
یون : اوکی
پلیس : کدوم یکی از شما شلیک کرد
یون : من
پلیس : خب اشکال ندارع
همه نشستن و رفتیم و بعد ۳ ساعت رسیدیم
یون : رخ کمرم خب اینجا کجاست
ته : عمارت منو اقای جانگ
یون : خب
خدمتکارا : خوش اومدین ارباب
یون :
🐾
۵.۱k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.