Pt2
ویو ا.ت
امروز قرار بود تو خوابگاه مدرسه برا منم یه اتاقی بدن
تو اتاق ما چهار نفر بود اما مشکل این بود دو تا تخت داشت
من و نایون میخواستیم تو یه تخت بخوابیم و پسرا تو یکیش ولی رل نایون نزاشت و من مجبورا با کوک خوابیدم یه بالشت وسطمون گذاشته بودم که باهم برخورد نداشته باشیم اصلا نمیتونستم بخوابم داشتم کوک رو آروم دید میزدم خیلی کیوت خوابیده بود (ادمین مرض دل بردن داره😂)
{میدونید که بعد امتحانات یه کمپی میبرن دانش آموزا رو الانم میخوان اینارو ببرن }
*پرش زمانی به روز کمپ*
ویو کوک
شب بود داشتم قدم میزدم ا.ت رو دیدم میخواستم احساسمو بهش بگم اما خب چیکار غرورم نزاشت
رفتم کمی باهاش قدم زدم فکر میکردم بگم یا نه که پام گیر کرد و
محکم داد زدم :ا.ت دوست دارممممم
ا.ت هم یهو شوک شد و افتاد روم زود بلند شد و فرار کردم حتی منو هم بلند نکرد
ساینا اومد (ساینا اکس جونگ کوکه) و دستشو دراز کرد خواست بلندم کنه که خودم بلند شدم و از کنارش رد شدم
داد زد: صدات تا کمپ میومد
منم که کاملا بی محلی کردم و رفتم خوابیدم
ویو ا.ت
ذهنم درگیر حرف کوک بود و نمیدونستم چجوری جوابشو بدم
یه روز گذشت و بعد از ظهر رفتیم کمی هم تو راه موندیم و شب رسیدیم
همه به اتاقشون رفتن
ویو کوک
منتظر جوابش بودم اصلا خوابم نمیبرد که ا.ت بالشتو برداشت
با ذوق گفتم :الان این یع.. نن.. یی.....
_خب ارع
+واقعا.. باورم نمیشهه
_باورت بشه
و بغلم کرد و خوابیدیم
با جیغ نایون بلند شدیم
_چیشدهه
+شما دوتا.. بغل هممم...
_خب که چییی عنتر خانممم
+خب کی میخواین اعلام کنین
_ بگیر بخواب بابا
ادامه دارد ......... کمی منتظر باشین ^_^
لایک و کامنت یادتون نره
بوووسسس ❤️
امروز قرار بود تو خوابگاه مدرسه برا منم یه اتاقی بدن
تو اتاق ما چهار نفر بود اما مشکل این بود دو تا تخت داشت
من و نایون میخواستیم تو یه تخت بخوابیم و پسرا تو یکیش ولی رل نایون نزاشت و من مجبورا با کوک خوابیدم یه بالشت وسطمون گذاشته بودم که باهم برخورد نداشته باشیم اصلا نمیتونستم بخوابم داشتم کوک رو آروم دید میزدم خیلی کیوت خوابیده بود (ادمین مرض دل بردن داره😂)
{میدونید که بعد امتحانات یه کمپی میبرن دانش آموزا رو الانم میخوان اینارو ببرن }
*پرش زمانی به روز کمپ*
ویو کوک
شب بود داشتم قدم میزدم ا.ت رو دیدم میخواستم احساسمو بهش بگم اما خب چیکار غرورم نزاشت
رفتم کمی باهاش قدم زدم فکر میکردم بگم یا نه که پام گیر کرد و
محکم داد زدم :ا.ت دوست دارممممم
ا.ت هم یهو شوک شد و افتاد روم زود بلند شد و فرار کردم حتی منو هم بلند نکرد
ساینا اومد (ساینا اکس جونگ کوکه) و دستشو دراز کرد خواست بلندم کنه که خودم بلند شدم و از کنارش رد شدم
داد زد: صدات تا کمپ میومد
منم که کاملا بی محلی کردم و رفتم خوابیدم
ویو ا.ت
ذهنم درگیر حرف کوک بود و نمیدونستم چجوری جوابشو بدم
یه روز گذشت و بعد از ظهر رفتیم کمی هم تو راه موندیم و شب رسیدیم
همه به اتاقشون رفتن
ویو کوک
منتظر جوابش بودم اصلا خوابم نمیبرد که ا.ت بالشتو برداشت
با ذوق گفتم :الان این یع.. نن.. یی.....
_خب ارع
+واقعا.. باورم نمیشهه
_باورت بشه
و بغلم کرد و خوابیدیم
با جیغ نایون بلند شدیم
_چیشدهه
+شما دوتا.. بغل هممم...
_خب که چییی عنتر خانممم
+خب کی میخواین اعلام کنین
_ بگیر بخواب بابا
ادامه دارد ......... کمی منتظر باشین ^_^
لایک و کامنت یادتون نره
بوووسسس ❤️
۱.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.