پارت 58
پارت 58
سناریو: جادوی شکوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یومه: وایستا.. اگه نرم پیشش میفهمه زدیده شدن پرونده ها کار من بوده
بعد نمیزاره از اینجا بریم... میرم پیشش
ریوشی: اسکلی مگه-_-... بری به فنات میده
یومه: نه یجوری جعمش میکنم
ریوشی: هعی.. با خودته... فقط در قفله روزنه قفل هم خراب کردم چطوری میخوای بری؟
یومه: پنجره..
ریوشی: باش..
یومه: از پنجره میپره بیرون*
هوف..
ایگای: عه.. یومه اینجایی^^
گرفتن دستای یومه* فک کردم تنهام گذاشتی🥺
یومه: نه من تنهات نمیزارم^^
ایگای: بغل کردن یومه* خوبه^^
یومه: لبخند زوری *در ذهن: تچ.. مرتیکه چندش»
میساکی: رفتن دم در اتاق ریوشی*
در زدن* نی چاان
ریوشی: بله
میساکی: میشه بیام تو
ریوشی: متاسفانه نمیشه
میساکی: چرا... نکنه دختر نگه میداری کلک^°^
ریوشی: نه بابا... در خرابه
میساکی: عه
ریوشی: اره....
میساکی: بیا بیرون
ریوشی: در خرابه
میساکی: بشکنش
ریوشی: دیونه شدی
میساکی: خب از پنجره
ریوشی: ایگای بیرونه بعد نمیگه چرا از پنجره پرید پایین-_-
میساکی: یجوری بیا دیگهه
ریوشی: چجوری
میساکی: میگم بیاااا
ریوشی: نمیتونمممم
میساکی: تچ... بیا
ریوشی: داد* میگم نمیشه..
میساکی:.....
ریوشی: عاخ شرمنده.. دست خودم نبود داد زدم... ببخشید
میساکی:... رفتن*
ریوشی: میساکی.. میساکی... فک کنم قهر کرد•-•... هعی...
از دید یومه*
ایگای: گرفتن دست یومه بردنش تو اتاقش*... خب اینجا بهتر^^
یومه: عوم^^
ایگای: از بازوش خون میچکه*
تچ... لعنی.. نهه نههه... رفتن*
یومه: هوف... رفت
ایگای: امدن* تچ... یکی برداشتتش...
یومه:... چه بد..
ایگای: لعنتی... هعی دیگ مهم نیست..
تو امروز از اینجا میری دیگ؟...
یومه: عوم.. اره
ایگای: ولی من نمیزارم^^... تو مال منی^^
یومه: ع.. عه😃
ایگای: اره^^
صدای در*
ادامه دارد...
سناریو: جادوی شکوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یومه: وایستا.. اگه نرم پیشش میفهمه زدیده شدن پرونده ها کار من بوده
بعد نمیزاره از اینجا بریم... میرم پیشش
ریوشی: اسکلی مگه-_-... بری به فنات میده
یومه: نه یجوری جعمش میکنم
ریوشی: هعی.. با خودته... فقط در قفله روزنه قفل هم خراب کردم چطوری میخوای بری؟
یومه: پنجره..
ریوشی: باش..
یومه: از پنجره میپره بیرون*
هوف..
ایگای: عه.. یومه اینجایی^^
گرفتن دستای یومه* فک کردم تنهام گذاشتی🥺
یومه: نه من تنهات نمیزارم^^
ایگای: بغل کردن یومه* خوبه^^
یومه: لبخند زوری *در ذهن: تچ.. مرتیکه چندش»
میساکی: رفتن دم در اتاق ریوشی*
در زدن* نی چاان
ریوشی: بله
میساکی: میشه بیام تو
ریوشی: متاسفانه نمیشه
میساکی: چرا... نکنه دختر نگه میداری کلک^°^
ریوشی: نه بابا... در خرابه
میساکی: عه
ریوشی: اره....
میساکی: بیا بیرون
ریوشی: در خرابه
میساکی: بشکنش
ریوشی: دیونه شدی
میساکی: خب از پنجره
ریوشی: ایگای بیرونه بعد نمیگه چرا از پنجره پرید پایین-_-
میساکی: یجوری بیا دیگهه
ریوشی: چجوری
میساکی: میگم بیاااا
ریوشی: نمیتونمممم
میساکی: تچ... بیا
ریوشی: داد* میگم نمیشه..
میساکی:.....
ریوشی: عاخ شرمنده.. دست خودم نبود داد زدم... ببخشید
میساکی:... رفتن*
ریوشی: میساکی.. میساکی... فک کنم قهر کرد•-•... هعی...
از دید یومه*
ایگای: گرفتن دست یومه بردنش تو اتاقش*... خب اینجا بهتر^^
یومه: عوم^^
ایگای: از بازوش خون میچکه*
تچ... لعنی.. نهه نههه... رفتن*
یومه: هوف... رفت
ایگای: امدن* تچ... یکی برداشتتش...
یومه:... چه بد..
ایگای: لعنتی... هعی دیگ مهم نیست..
تو امروز از اینجا میری دیگ؟...
یومه: عوم.. اره
ایگای: ولی من نمیزارم^^... تو مال منی^^
یومه: ع.. عه😃
ایگای: اره^^
صدای در*
ادامه دارد...
۱.۷k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.