my dady p.73
از اون دفتر کوفتی بیرون امدیم بروبه رو مامانم وایسادم که گفت :امروز نمیاین خونه؟
ا.ت:عام فکر نکنم یکم کار دارم شاید بخوام با جیمین برم خرید فردا میایم که پنجشنبس
م.ا.ت:باش عزیزم خوب من برم دیگه
تا مامانم امد خداحافظی کنه جیمین امد
جیمین:سلام زن عمو
م.ا.ت:سلام عزیزم خوبی
جیمین:مرسی دارید میرید
م.ا.ت:اره بعدا میبینموتون
ا.ت و جیمین:خدافظ
ویو جیمین دستمو پشت کمر ا.ت گذاشتم و پابه پاش تو راه رو قدم میزدم
جیمین:خوب چیشد
ا.ت:کل قضیه رو میگه
جیمین :هوف حسابشو میرسم
بعد از تموم شدن سمت خابگاه رفتیم که در خونه رو زدن و ا.ت رفت تا درو باز کنه
ویو ا.ت
با قیافه بیت نا روبه رو شدم
بیت نا :امروز یه گردهمای داخله استخره اکثرن میرن من و کوکم میخایم بریم پایین منتظر میمونیم بیاید
باشه ای گفتم و به جیمین گفتم وسایلمونو گذاشتیم تو کیف و رفتیم به سمت استخر بعد از چند مین به سمت رختکن لباسا رفتم و کیفمو تو کمد مخصوص گذاشتم و لباسامو با مایو عوض کردم یکم زیادی لخ.تی بود ولی خب کاریش نمیشه کردبه سمت استخر رفتم و پریدم توش با بیت نا داشتیم شنا میکردیم هنوز کوک و جیمین نیومده بودم بیت نا به دیواره داخل استخر تکیه داده بود منم روبه روش وایساده بودم تو اب خیلی شلوغ بود داشتم با چشمام دنبال جیمین میگشتم که دستای شخصی رو دور کمرم احساس کردم فهمیدم جیمینه سرشو روی شوته خی.سم گذاشت و تو گوشم زمزمه کرد
جیمین:لباست یکم بازه ولی تا من کنارتم مشکلی نیست
برگشتم نگاش کردم دستامو دور گردنش حلقه کردم که باعث شد بیشتر به هم بخوریم
ا.ت:به مامان گفتم امروز نمیریم
جیمین:چرا (حرکت دادن دستاش روی کمر ا.ت)
ا.ت:خوب خواستم امروزو بریم خرید و بگردیم بعد
جیمین: خوبه فردا میریم
نگاهام به چشم های بود که برق میزد حواسم به اطراف نبود از خود بیخود بودم که اروم لبام..و روی لب..ای جیمین گذاشتم و خیلی نرم ب.وسیدمش و بعد نگاهش کردم
ا.ت:عام فکر نکنم یکم کار دارم شاید بخوام با جیمین برم خرید فردا میایم که پنجشنبس
م.ا.ت:باش عزیزم خوب من برم دیگه
تا مامانم امد خداحافظی کنه جیمین امد
جیمین:سلام زن عمو
م.ا.ت:سلام عزیزم خوبی
جیمین:مرسی دارید میرید
م.ا.ت:اره بعدا میبینموتون
ا.ت و جیمین:خدافظ
ویو جیمین دستمو پشت کمر ا.ت گذاشتم و پابه پاش تو راه رو قدم میزدم
جیمین:خوب چیشد
ا.ت:کل قضیه رو میگه
جیمین :هوف حسابشو میرسم
بعد از تموم شدن سمت خابگاه رفتیم که در خونه رو زدن و ا.ت رفت تا درو باز کنه
ویو ا.ت
با قیافه بیت نا روبه رو شدم
بیت نا :امروز یه گردهمای داخله استخره اکثرن میرن من و کوکم میخایم بریم پایین منتظر میمونیم بیاید
باشه ای گفتم و به جیمین گفتم وسایلمونو گذاشتیم تو کیف و رفتیم به سمت استخر بعد از چند مین به سمت رختکن لباسا رفتم و کیفمو تو کمد مخصوص گذاشتم و لباسامو با مایو عوض کردم یکم زیادی لخ.تی بود ولی خب کاریش نمیشه کردبه سمت استخر رفتم و پریدم توش با بیت نا داشتیم شنا میکردیم هنوز کوک و جیمین نیومده بودم بیت نا به دیواره داخل استخر تکیه داده بود منم روبه روش وایساده بودم تو اب خیلی شلوغ بود داشتم با چشمام دنبال جیمین میگشتم که دستای شخصی رو دور کمرم احساس کردم فهمیدم جیمینه سرشو روی شوته خی.سم گذاشت و تو گوشم زمزمه کرد
جیمین:لباست یکم بازه ولی تا من کنارتم مشکلی نیست
برگشتم نگاش کردم دستامو دور گردنش حلقه کردم که باعث شد بیشتر به هم بخوریم
ا.ت:به مامان گفتم امروز نمیریم
جیمین:چرا (حرکت دادن دستاش روی کمر ا.ت)
ا.ت:خوب خواستم امروزو بریم خرید و بگردیم بعد
جیمین: خوبه فردا میریم
نگاهام به چشم های بود که برق میزد حواسم به اطراف نبود از خود بیخود بودم که اروم لبام..و روی لب..ای جیمین گذاشتم و خیلی نرم ب.وسیدمش و بعد نگاهش کردم
۱.۴k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.