پارت 10
پارت 10
ا/ت : مکس اینو ببر حیاط تا بعدا به حسابش برسم( به نگهبان میگه ) مکس : ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت داد زد و گفت : خوبم فقط ببرش مکس : باشه باشه آروم باش بردمش . بعد هم بردش و کار من شروع شد خدمتکار و بستم به زنجیره یه کابل برداشتم و اولین ضربه رو بهش زدم داد زدم
ا/ت: بگو اونا کین
ماری : درباره ک...ی حرف میز..نین خان..م( ماری اسم خدمتکاره )
ا/ت: خودتو نزن به اون راه حرف بزن ایندفه محکم تر زدم که جیغ بنفشی زد گوشام کر شد ولی من دوست داشتم صدای التماس بخاطر از دست ندادن جونشون دوسش داشتم
ماری :تروخدا الت...ماس میکنم...نزنین من ن..میدونم درباره چی حرف میزنین. ..
داد زدم
ا/ت : گفتم بگو کی اجیرت کرده؟
ماری : لط.. فا
ا/ت : پس که اینطور شروع کردم به زدن انقدر زدم که دیگه نا نداشت نفس بکشه خودمم خسته شده بودم به نفس نفس افتاده بودم لعنتی هیچی نمیگه رفتم بیرون یه سطل آب یخ اوردم ریختم روش که دوباره جیغ کشید
ماری : ل.. طفا دیگ.. ه نمیتونم
ا/ت : پس حرف بزن لعنتی بگو
ماری : میگم میگم همه چیزو میگم
ا/ت : خوبه
بعد از تعریف کردن همچی چشمام گرد شده بود نمیتونستم باور کنم باید هر چه زودتر اونو از این دنیا ببرم....
همونجا ولش کردم و رفتم بیرون آجوما رو صدا زدم
آجوما در حال نفس نفس زدن اومد پیشم
آجوما : بل.. ه دخت.. رم
آجوما مثل مادرم میمونه چون وقتی بابام اون بلا رو سر مادرم اورد آجوما مواظب من بود حتی اون موقع که بابام میخواست منو دار بزنه آجوما بود که جلوشو گرفت
ا/ت : آجوما چند بار بهت گفتم انقدر به خودت فشار نیار چرا میدویی
آجوما : دختر.. م حالم خوبه فقط چون دور بودم مجبور شدم بدوام
ا/ت : حتی اگه دیرم برسی نمیخوام بدویی خلاصه کاری که داشتم اینه که به اون دختره که داخل اون اتاقه( اتاق شکنجه رو میگه) نیم ساعت دیگه غذا ببر با مکس برو و دستاشو باز کن نباید فرار کنه
آجوما : چشم
ا/ت : یااا آجوما چند بار بهت گفتم با من اینجوری رسمی حرف نزنن
ا/ت ویو
آجوما خنده ای کرد و باشه ای گفت منم رفتم داخل اتاقم و بعد پوشیدن لباس مناسب اومدم بیرون کول پشتیم و برداشتم و ماسکمو زدم و رفتم بیرون سوار موتورم شدم
ا/ت : مکس اینو ببر حیاط تا بعدا به حسابش برسم( به نگهبان میگه ) مکس : ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت داد زد و گفت : خوبم فقط ببرش مکس : باشه باشه آروم باش بردمش . بعد هم بردش و کار من شروع شد خدمتکار و بستم به زنجیره یه کابل برداشتم و اولین ضربه رو بهش زدم داد زدم
ا/ت: بگو اونا کین
ماری : درباره ک...ی حرف میز..نین خان..م( ماری اسم خدمتکاره )
ا/ت: خودتو نزن به اون راه حرف بزن ایندفه محکم تر زدم که جیغ بنفشی زد گوشام کر شد ولی من دوست داشتم صدای التماس بخاطر از دست ندادن جونشون دوسش داشتم
ماری :تروخدا الت...ماس میکنم...نزنین من ن..میدونم درباره چی حرف میزنین. ..
داد زدم
ا/ت : گفتم بگو کی اجیرت کرده؟
ماری : لط.. فا
ا/ت : پس که اینطور شروع کردم به زدن انقدر زدم که دیگه نا نداشت نفس بکشه خودمم خسته شده بودم به نفس نفس افتاده بودم لعنتی هیچی نمیگه رفتم بیرون یه سطل آب یخ اوردم ریختم روش که دوباره جیغ کشید
ماری : ل.. طفا دیگ.. ه نمیتونم
ا/ت : پس حرف بزن لعنتی بگو
ماری : میگم میگم همه چیزو میگم
ا/ت : خوبه
بعد از تعریف کردن همچی چشمام گرد شده بود نمیتونستم باور کنم باید هر چه زودتر اونو از این دنیا ببرم....
همونجا ولش کردم و رفتم بیرون آجوما رو صدا زدم
آجوما در حال نفس نفس زدن اومد پیشم
آجوما : بل.. ه دخت.. رم
آجوما مثل مادرم میمونه چون وقتی بابام اون بلا رو سر مادرم اورد آجوما مواظب من بود حتی اون موقع که بابام میخواست منو دار بزنه آجوما بود که جلوشو گرفت
ا/ت : آجوما چند بار بهت گفتم انقدر به خودت فشار نیار چرا میدویی
آجوما : دختر.. م حالم خوبه فقط چون دور بودم مجبور شدم بدوام
ا/ت : حتی اگه دیرم برسی نمیخوام بدویی خلاصه کاری که داشتم اینه که به اون دختره که داخل اون اتاقه( اتاق شکنجه رو میگه) نیم ساعت دیگه غذا ببر با مکس برو و دستاشو باز کن نباید فرار کنه
آجوما : چشم
ا/ت : یااا آجوما چند بار بهت گفتم با من اینجوری رسمی حرف نزنن
ا/ت ویو
آجوما خنده ای کرد و باشه ای گفت منم رفتم داخل اتاقم و بعد پوشیدن لباس مناسب اومدم بیرون کول پشتیم و برداشتم و ماسکمو زدم و رفتم بیرون سوار موتورم شدم
۱۰۶.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.