دوپارتی تهیـونگــ¹★
دوپارتی تهیـونگــ¹★
★★★★★★★★★★★
صدای اهنگ بلند بود و آدم های مست درحال رقصیدن بودن...البته بیشتر شبیه لولیدن توهم بود تا رقص!
اونجا پر بود از بوی گناه!! و اون بو رو فقط مرد میشناخت...اون تنها کسی بود که با آرامش پاش رو پاش انداخته بود و روی صندلیه چرم نشسته بود با پوزخند به اون ادما نگاه میکرد..جام شرابی که دستش بود رو به لباش رسوند و جرعه ای از اون مایع تلخ خورد..مزش برا اون خیلی خوب بود و اذیتش نمیکرد.
دستی رو شونش نشست و صدای نازکی توی گوشش پیچید.
+ سلام لوسیفر!
مرد سرش رو برگردوند و با دیدن دختر مو طلایی که کنارش نشسته لبخند کجی زد.
اون دختر هنوز لوسیفر صداش میزد..لوسیفر لقبش بود، لقبی که مردم بهش داده بودن..اون یه خلافکار بود..از نوع زیرکش.. مثل یه ماشین کشتار بود! میکشت و میکشت...از هرکی خوشش نمیومد میکشتش..اون هیچ نشونه ای از خودش باقی نمیذاشت ، ماه ها بود که نیروهای امنیتی کره دنبالش بود و حتی چند بار گول کلک هاش رو خورده بودن... ولی خب به هر حال اون از اذیت کردنشون لذت میبرد!
_ سلام جاسوس کوچولو!!
دختر دست پرورده ی خودش بود. دختر مو طلایی با صدای نازکش چیزی که تو ذهنش اومد رو به زبون آورد.
+ خیلی جذاب شدی...کیم!
مرد با چشمای کشیدش به چشمای ابیه دختر نگاه کرد...ظاهرا مست بود.
_ چشمات جذاب میبینه بیب!..وگرنه تو خودت از من جذاب تر شدی!
با صدای بمش در گوش دختر زمزمه کرد..بدن دختر لرزی کرد..به لبای سرخ مرد نگاه کرد..دوست داشت اونارو ببوسه..دلش میخواست به مرد اعتراف کنه..بگه که چقدر عاشقشه و میخوادش!
+ لبات خیلی..قشنگن!..قشنگی ها رو باید بوسید..نه؟؟!
عه!...دیدی چی شد؟؟..بد جا کات کردم؟؟؟🗿💅🏻💅🏻
★★★★★★★★★★★
صدای اهنگ بلند بود و آدم های مست درحال رقصیدن بودن...البته بیشتر شبیه لولیدن توهم بود تا رقص!
اونجا پر بود از بوی گناه!! و اون بو رو فقط مرد میشناخت...اون تنها کسی بود که با آرامش پاش رو پاش انداخته بود و روی صندلیه چرم نشسته بود با پوزخند به اون ادما نگاه میکرد..جام شرابی که دستش بود رو به لباش رسوند و جرعه ای از اون مایع تلخ خورد..مزش برا اون خیلی خوب بود و اذیتش نمیکرد.
دستی رو شونش نشست و صدای نازکی توی گوشش پیچید.
+ سلام لوسیفر!
مرد سرش رو برگردوند و با دیدن دختر مو طلایی که کنارش نشسته لبخند کجی زد.
اون دختر هنوز لوسیفر صداش میزد..لوسیفر لقبش بود، لقبی که مردم بهش داده بودن..اون یه خلافکار بود..از نوع زیرکش.. مثل یه ماشین کشتار بود! میکشت و میکشت...از هرکی خوشش نمیومد میکشتش..اون هیچ نشونه ای از خودش باقی نمیذاشت ، ماه ها بود که نیروهای امنیتی کره دنبالش بود و حتی چند بار گول کلک هاش رو خورده بودن... ولی خب به هر حال اون از اذیت کردنشون لذت میبرد!
_ سلام جاسوس کوچولو!!
دختر دست پرورده ی خودش بود. دختر مو طلایی با صدای نازکش چیزی که تو ذهنش اومد رو به زبون آورد.
+ خیلی جذاب شدی...کیم!
مرد با چشمای کشیدش به چشمای ابیه دختر نگاه کرد...ظاهرا مست بود.
_ چشمات جذاب میبینه بیب!..وگرنه تو خودت از من جذاب تر شدی!
با صدای بمش در گوش دختر زمزمه کرد..بدن دختر لرزی کرد..به لبای سرخ مرد نگاه کرد..دوست داشت اونارو ببوسه..دلش میخواست به مرد اعتراف کنه..بگه که چقدر عاشقشه و میخوادش!
+ لبات خیلی..قشنگن!..قشنگی ها رو باید بوسید..نه؟؟!
عه!...دیدی چی شد؟؟..بد جا کات کردم؟؟؟🗿💅🏻💅🏻
۱۳.۶k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.