(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۱۲
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۱۲
یه ربع بعد/
ا/ت : ........
خسته شدم
هوسوک : تموم نشد مهمونا اومدن نمیتونم بیشتر از این صبر کنما
ا/ت : نه
*هوسوک در اتاق و باز میکنه و میاد تو
ا/ت : عااا... داری چیکار میکنی گفتم بیرون وایسا
هوسوک : مثل اینکه خونه ی خودمه ها
چرا آماده نمیشی
ا/ت : یه مشکل کوچیک دارم الان حل میشه
هوسوک : خب چیه
ا/ت : *میره کفشش رو از کنار تخت بپوشه که هوسوک میبینه زیپش بازه
ا/ت : برو پایین الان خودم میام
هوسوک : برگرد
ا/ت : هوم؟
هوسوک : .... اوفف گفتم برگرد
*ا/ت برمیگرده
هوسوک : موهاتو بزن کنار
ا/ت : خودم میبندمش
هوسوک : اوهوم میدونم
*ا/ت موهاشو میبره یه ور گردنش تا هوسوک زیپو بکشه باله
ویو هوسوک /
اوفف سه ساعته معطلم برای یه زیپ
بهش گفتم برگرده تا زیپو بکشم بالا
ولی چه خوشگل شده بود از دخترای پایین خیلی خوشگل تر شده بود برای همین برای پسرای پایین دوباره بهش تذکر دادم
ویو ا/ت : یه جوری پشتم وایساده بود که کامل نفس داغش میخورد به پوست گردنم
هوسوک : تموم شد
بریم ....
عاا حواستو جمع کنا
ا/ت : ... باشه بریم
ویو ا/ت : یه لباس مردونه مشکی پوشیده بود که ۳ از دکمه های اولش باز بود و پوست سفیدش پیدا بود با یه کت و شلوار مشکی
موهاشم که ژل زده بود بالا و...
خب گردنبندشم پوشیده بود
منم همه کارامو کرده بودم یه گردنبند ظریف هم انداختم با گوشواره های کوچیکش
و رفتیم پایین
از پله ها که میرفتیم پایین نگاه همه رو ما بود
...
.....
وایی چقدر پسر و دخت ریختن اینجا
دخترایی که مطمئنم هر شب زیر یکین از رفتاراشون پیدا بود
به پسرا چسبیده بودن و هعی یه کاری میکردن تحریک بشن
همشون لباس های سیاه و قرمز و رنگ پر پوشیده بودن با ارایش غلیظ
...
......
پچ پچ های دخترا رو کامل میفهمیدم درموردم...........
با هر کلمشون دلم میشکست
خب گذاشتم برای تاخیر متاسفم
شرطا رو برسونید
کامسامیدا💜💜
یه ربع بعد/
ا/ت : ........
خسته شدم
هوسوک : تموم نشد مهمونا اومدن نمیتونم بیشتر از این صبر کنما
ا/ت : نه
*هوسوک در اتاق و باز میکنه و میاد تو
ا/ت : عااا... داری چیکار میکنی گفتم بیرون وایسا
هوسوک : مثل اینکه خونه ی خودمه ها
چرا آماده نمیشی
ا/ت : یه مشکل کوچیک دارم الان حل میشه
هوسوک : خب چیه
ا/ت : *میره کفشش رو از کنار تخت بپوشه که هوسوک میبینه زیپش بازه
ا/ت : برو پایین الان خودم میام
هوسوک : برگرد
ا/ت : هوم؟
هوسوک : .... اوفف گفتم برگرد
*ا/ت برمیگرده
هوسوک : موهاتو بزن کنار
ا/ت : خودم میبندمش
هوسوک : اوهوم میدونم
*ا/ت موهاشو میبره یه ور گردنش تا هوسوک زیپو بکشه باله
ویو هوسوک /
اوفف سه ساعته معطلم برای یه زیپ
بهش گفتم برگرده تا زیپو بکشم بالا
ولی چه خوشگل شده بود از دخترای پایین خیلی خوشگل تر شده بود برای همین برای پسرای پایین دوباره بهش تذکر دادم
ویو ا/ت : یه جوری پشتم وایساده بود که کامل نفس داغش میخورد به پوست گردنم
هوسوک : تموم شد
بریم ....
عاا حواستو جمع کنا
ا/ت : ... باشه بریم
ویو ا/ت : یه لباس مردونه مشکی پوشیده بود که ۳ از دکمه های اولش باز بود و پوست سفیدش پیدا بود با یه کت و شلوار مشکی
موهاشم که ژل زده بود بالا و...
خب گردنبندشم پوشیده بود
منم همه کارامو کرده بودم یه گردنبند ظریف هم انداختم با گوشواره های کوچیکش
و رفتیم پایین
از پله ها که میرفتیم پایین نگاه همه رو ما بود
...
.....
وایی چقدر پسر و دخت ریختن اینجا
دخترایی که مطمئنم هر شب زیر یکین از رفتاراشون پیدا بود
به پسرا چسبیده بودن و هعی یه کاری میکردن تحریک بشن
همشون لباس های سیاه و قرمز و رنگ پر پوشیده بودن با ارایش غلیظ
...
......
پچ پچ های دخترا رو کامل میفهمیدم درموردم...........
با هر کلمشون دلم میشکست
خب گذاشتم برای تاخیر متاسفم
شرطا رو برسونید
کامسامیدا💜💜
۲۰.۲k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.