عشق غیر قابل دسترس... ziha
فصل دوم...پارت شانزدهم
غروب شده بود جیمین سریع دستکش ها و پیش بندش رو دراورد تا بره پیش الیزا که مادرش دستش رو گرفت:
مامان ج: کجا میخوای بری؟
جیمین: باید برم مامان
مامان ج : صبر کن مگه نگفتی باید از جیا تشکر کنیم
جیمین: اره یه شب دعوتشون کن،من باید برم الان
مامان ج:دعوت کردم
جیمین:خب خوبه دیگ،حالا بذار برم
مامان ج:برای اخر هفته دعوتشون کردم
جبمین: خیل خب،حالا میتونم برم؟
مامان ج:میای دیگ حتما؟
جیمین:اره مامان،ولم کن
جیمین با سرعت رفت و سوار ماشین مادرش شد و به سمت سئول راه افتاد...
غروب شده بود جیمین سریع دستکش ها و پیش بندش رو دراورد تا بره پیش الیزا که مادرش دستش رو گرفت:
مامان ج: کجا میخوای بری؟
جیمین: باید برم مامان
مامان ج : صبر کن مگه نگفتی باید از جیا تشکر کنیم
جیمین: اره یه شب دعوتشون کن،من باید برم الان
مامان ج:دعوت کردم
جیمین:خب خوبه دیگ،حالا بذار برم
مامان ج:برای اخر هفته دعوتشون کردم
جبمین: خیل خب،حالا میتونم برم؟
مامان ج:میای دیگ حتما؟
جیمین:اره مامان،ولم کن
جیمین با سرعت رفت و سوار ماشین مادرش شد و به سمت سئول راه افتاد...
۴.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.