۷ℳ𝒶𝓇𝓇𝒾𝒶ℊℯ."ℳ𝒶𝓃𝒹𝒶𝓉ℴ𝓇𝒴
بریم ادامه بچه ها من تعداد فیک هام زیاده خرگوش انسان نما هست ازدواج اجباری هست و جونگ کوک و فیک هاناهاناکی و فیک گرگ خاکستری من هست برای همین وقت نمیکنم تون تون فیک هارو بزارم برای همین تعداد لایک هارو میبرم بالا
رفتم طرف یونگی
ا.ت= یون...گی تو چیکار کردی
روم رو کردم به سجین که دیدم جای پنج تا انگشت روی صورت سفیدش مونده
از زبون یونگی
با آخرین حرف سجین کنترل خودم رو از دست دادم و بلند که سجین ی سیلی زدم که چشم های اشکیش معلوم شد که دیدم ا.ت اومد طرفم
یونگی= من نمیخ...واستم اینجوری بشه سجین
ا.ت= همش تقصیر منه نباید میزاشتم باهم دیگه حرف بزنین
سجین=راست میگی من خیلی وقته دیگه به این خانواده تعلق ندارم پس حق حرف زدن هم با اعضای خانوادم ندارم
ا.ت= چی میگی سجین
سجین= چی میگم یکم پیش خودت فکر کن ببین چی میگم خیلی وقته من از خانواده ترد شدم هیچ کس عین قبل بهم محل نمیده دوسم نداره
ا.ت= کی همچین حرفی زده سجین
سجین= میدونی کی این حرف هارو زده همون موقعی که مری سان به دنیا اومد اولین روز که پاش رو توی این دنیا گذاشت هیج وقت یادم نمیره که چجوری منو داخل اون بیمارستان ول کردن که فقد مری سان رو ببین
فلش یک روز بیمارستان
امروز خیلی خوشحال بودم که خواهر کوچولوم داره به دنیا میاد چون من شب پیش مادر بزرگ مونده بودم شب بابام زنگ زد و خبر داد که خواهر کوچولو به دنیا اومده همه با عجله آماده شدیم و به طرف بیمارستان رفتیم و داخل شدیم زمانی که وارد شدیم که اتاق مامان رسیدیم اونا بدون هیچ توجه ی به من دستم رو ول کردن و به اتاق هجوم بردن اولش خیلی ناراحت شدم ولی گفتم شاید ذوق دارن برای همین لبخند زدم و وارد اتاق شدم ولی هیچ کس بازم بهم توجه نکرد بعداز اون روز توجه ها نسبت که من کمترو کمتر شد دیگه به جایی رسیده بود که انگار من اصلا توی اون خونه نیستم بعداز اون همه اتفاق من دیگه سجین این خانواده نبودم سجین رو با دستای خودشون کشتن
پایان فلش بک
از زبون ا.ت
با حرف هایی که سجین زد و هق هق هایی که میکرد تازه فهمیدم ما چیکار کردیم که باعث شده سجین اینجوری بشه ما اونو مثل پسر خودمون بزرگ کردیم ولی کاری کردیم که حس کنه اضافه هست و روز به روز ازما فاصله گرفت
ا.ت= سجین ما واقعا نمیخواستیم
سجین= واقعا نمیخواستی تو حتی نمیدونی من واقعا دوستای زیادی دارم که باهاش بیرون برم تو از هیچی من خبر نداری اینکه توی مدرسه چجوری اذیتم میکردن برای اینکه شما خوشحال باشید دروغ میگم یادت اون روز که زیر چشمم کبود بود تو حتی دقتم نکردی بعداز یک هفته متوجه شدی
یونگی= سجین چی میگی تو کی روی تو دست بلند کرده
سجین= مگه مهمه
خوب دوستان اینم پارت امروز لطفا به ۲۰ تا لایک برسونید
رفتم طرف یونگی
ا.ت= یون...گی تو چیکار کردی
روم رو کردم به سجین که دیدم جای پنج تا انگشت روی صورت سفیدش مونده
از زبون یونگی
با آخرین حرف سجین کنترل خودم رو از دست دادم و بلند که سجین ی سیلی زدم که چشم های اشکیش معلوم شد که دیدم ا.ت اومد طرفم
یونگی= من نمیخ...واستم اینجوری بشه سجین
ا.ت= همش تقصیر منه نباید میزاشتم باهم دیگه حرف بزنین
سجین=راست میگی من خیلی وقته دیگه به این خانواده تعلق ندارم پس حق حرف زدن هم با اعضای خانوادم ندارم
ا.ت= چی میگی سجین
سجین= چی میگم یکم پیش خودت فکر کن ببین چی میگم خیلی وقته من از خانواده ترد شدم هیچ کس عین قبل بهم محل نمیده دوسم نداره
ا.ت= کی همچین حرفی زده سجین
سجین= میدونی کی این حرف هارو زده همون موقعی که مری سان به دنیا اومد اولین روز که پاش رو توی این دنیا گذاشت هیج وقت یادم نمیره که چجوری منو داخل اون بیمارستان ول کردن که فقد مری سان رو ببین
فلش یک روز بیمارستان
امروز خیلی خوشحال بودم که خواهر کوچولوم داره به دنیا میاد چون من شب پیش مادر بزرگ مونده بودم شب بابام زنگ زد و خبر داد که خواهر کوچولو به دنیا اومده همه با عجله آماده شدیم و به طرف بیمارستان رفتیم و داخل شدیم زمانی که وارد شدیم که اتاق مامان رسیدیم اونا بدون هیچ توجه ی به من دستم رو ول کردن و به اتاق هجوم بردن اولش خیلی ناراحت شدم ولی گفتم شاید ذوق دارن برای همین لبخند زدم و وارد اتاق شدم ولی هیچ کس بازم بهم توجه نکرد بعداز اون روز توجه ها نسبت که من کمترو کمتر شد دیگه به جایی رسیده بود که انگار من اصلا توی اون خونه نیستم بعداز اون همه اتفاق من دیگه سجین این خانواده نبودم سجین رو با دستای خودشون کشتن
پایان فلش بک
از زبون ا.ت
با حرف هایی که سجین زد و هق هق هایی که میکرد تازه فهمیدم ما چیکار کردیم که باعث شده سجین اینجوری بشه ما اونو مثل پسر خودمون بزرگ کردیم ولی کاری کردیم که حس کنه اضافه هست و روز به روز ازما فاصله گرفت
ا.ت= سجین ما واقعا نمیخواستیم
سجین= واقعا نمیخواستی تو حتی نمیدونی من واقعا دوستای زیادی دارم که باهاش بیرون برم تو از هیچی من خبر نداری اینکه توی مدرسه چجوری اذیتم میکردن برای اینکه شما خوشحال باشید دروغ میگم یادت اون روز که زیر چشمم کبود بود تو حتی دقتم نکردی بعداز یک هفته متوجه شدی
یونگی= سجین چی میگی تو کی روی تو دست بلند کرده
سجین= مگه مهمه
خوب دوستان اینم پارت امروز لطفا به ۲۰ تا لایک برسونید
۱۱.۹k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.