پارت ²¹
پارت ²¹
فلیکس: فقط منم یا شماهم ذوق کردین.
هیونجین: اره بیبی، منم ذوق کردم. رفیق کوچولوی من بعد دوسال به عشقش رسیده.
لیسا: داداش خنگ منم یه سال و نیمه میخواد اعتراف کنه.
سونگمین: چی دارین پچ پچ میکنید؟
هیونجین: نـه! سونگمینـ....!!!
فلیکس: اخهخــ..
لینو: بعد از اینکه بهش اعتراف کردم انگار یک باره سنگین از رو دوشم برداشته شد.
هان: بالاخره، بعد این همه مدت. بغلم کرده بود که یهو...
هیونجین: سونگمینـــ..
فلیکس: آخهخــ.. دردم گرفت..
لینو: فلیکسسییسس!!
فلیکس: وایی هیونجین، اینا میخوان منو بزنن! (با خنده)
هیونجین: فلیکس رو بغل کردمو گفتم: نه؛ نمیزارم. ای لینو خنگ خدا نمیخواین دستای این فرشته رو ببوسید.؟ همه ما کمکتون میکردیم اما این خوشمل من با این نقشه خفنش شما عاشقای ۲ ساله رو بهم رسوند. یک تشکر بکن!( داد)
لینو: میخواستم همین کارو بکنم.
هان: پریدم بغل فلیکس و دم گوشش یک چیزی گفتم.
هیونجین: هی بلا چی داری به دوست پسرم میگی ها؟
هان: به توچه اگه میخواستم بدونین بلند میگفتم.
هیونجین: بالاخره فلیکس به من میگه، مگه نه بیبی؟
فلیکس: نه، این یه رازه.
هیونجین: عه وا، بیبی؟
هان: ههه، بدبخت.
هیونجین: اصلا قهرم.
فلیکس: هیونجین!
* هیونجین روشو برگردوند و رفت، فلیکس دنبالش رفت و از پشت بغلش کرد. *
هیونجین: ولم کن. برو به هان بچسب(لوس و کیوت)
لینو: دیدی چیشدش.
هان: اره هیونجین خودشو واسه فلیکس لوس کرد. ایشش!
هیونجین: ایششش به خودت!
فلیکس: ببخشید.
هیونجین: نه نمیبخشمت.
فلیکس: قدمو بلند کردمو صورتمو با صورتش مماس کردمو پیشونیشو بوسیدم.
حالا چی بخشیدیم؟ *ناز و کیوت*
هیونجین:.....
لینو: خوش به حالت هیونجین.
هان: لینو رو بغل کردم و رو گردنشو بوسیدم. و نگامو به نگاهش دوختم. وایی که من چقدر منتظر این روز بودم.
روزیکه دستاشو بدون هیچ ترسی میگیرم.
زمانی که بغلش میکنم بدون هیچ استرسی.
لینو قول میدی هیچ وقت ترکم نکنی!
لینو: من تازه بدستت اوردم سنجاب کوچولو، ولت کنم؟ به همین خیال باش.
هان: خندیدم و بغلش کردم.
فلیکس: فقط منم یا شماهم ذوق کردین.
هیونجین: اره بیبی، منم ذوق کردم. رفیق کوچولوی من بعد دوسال به عشقش رسیده.
لیسا: داداش خنگ منم یه سال و نیمه میخواد اعتراف کنه.
سونگمین: چی دارین پچ پچ میکنید؟
هیونجین: نـه! سونگمینـ....!!!
فلیکس: اخهخــ..
لینو: بعد از اینکه بهش اعتراف کردم انگار یک باره سنگین از رو دوشم برداشته شد.
هان: بالاخره، بعد این همه مدت. بغلم کرده بود که یهو...
هیونجین: سونگمینـــ..
فلیکس: آخهخــ.. دردم گرفت..
لینو: فلیکسسییسس!!
فلیکس: وایی هیونجین، اینا میخوان منو بزنن! (با خنده)
هیونجین: فلیکس رو بغل کردمو گفتم: نه؛ نمیزارم. ای لینو خنگ خدا نمیخواین دستای این فرشته رو ببوسید.؟ همه ما کمکتون میکردیم اما این خوشمل من با این نقشه خفنش شما عاشقای ۲ ساله رو بهم رسوند. یک تشکر بکن!( داد)
لینو: میخواستم همین کارو بکنم.
هان: پریدم بغل فلیکس و دم گوشش یک چیزی گفتم.
هیونجین: هی بلا چی داری به دوست پسرم میگی ها؟
هان: به توچه اگه میخواستم بدونین بلند میگفتم.
هیونجین: بالاخره فلیکس به من میگه، مگه نه بیبی؟
فلیکس: نه، این یه رازه.
هیونجین: عه وا، بیبی؟
هان: ههه، بدبخت.
هیونجین: اصلا قهرم.
فلیکس: هیونجین!
* هیونجین روشو برگردوند و رفت، فلیکس دنبالش رفت و از پشت بغلش کرد. *
هیونجین: ولم کن. برو به هان بچسب(لوس و کیوت)
لینو: دیدی چیشدش.
هان: اره هیونجین خودشو واسه فلیکس لوس کرد. ایشش!
هیونجین: ایششش به خودت!
فلیکس: ببخشید.
هیونجین: نه نمیبخشمت.
فلیکس: قدمو بلند کردمو صورتمو با صورتش مماس کردمو پیشونیشو بوسیدم.
حالا چی بخشیدیم؟ *ناز و کیوت*
هیونجین:.....
لینو: خوش به حالت هیونجین.
هان: لینو رو بغل کردم و رو گردنشو بوسیدم. و نگامو به نگاهش دوختم. وایی که من چقدر منتظر این روز بودم.
روزیکه دستاشو بدون هیچ ترسی میگیرم.
زمانی که بغلش میکنم بدون هیچ استرسی.
لینو قول میدی هیچ وقت ترکم نکنی!
لینو: من تازه بدستت اوردم سنجاب کوچولو، ولت کنم؟ به همین خیال باش.
هان: خندیدم و بغلش کردم.
۱.۲k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.