《 اولین دیدار برای چندمین بار 》پارت 8
ویو ات :
لباسام رو پوشیدم، خودمو مرتب کردم و از بار زدم بیرون .
رفتم سوار ماشینم شدم و راه افتادم .
گوشیم زنگ خورد ، مینا بود .
مینا : سلام کجایی ؟
ات : سلام چرا انقدر بی حوصله ای ؟
مینا : هیچی خوابم میاد
ات : دارم دور میزنم . دیشب تو رفتی خونه ؟
مینا : ............ آره.... رفتم .
ات : اومممم باوشهه
مینا : اوکی بای
ات : با....
میخواستم خداحافظی کنم که قطع کرد . چش بود ؟
آهاااااا با تهیونگ بودن حتما اونم خونه نرفته .
ویو مینا :
مینا : اوکی بای
ات : با...
( پایان تماس )
تهیونگ : چیشد خونه بود ؟
مینا : نه داشت دور میزد فکر کنم دیشب رفته خونه .
تهیونگ : نگران نباش بیبی چی میشه بفهمن باهمیم .
مینا : ما فقط یک شب با هم خوابیدیم حتما به این معنی نیست که باهمیم .
تهیونگ : پس چرا به ات زنگ زدی و دروغ گفتی ؟
مینا : نمیخوام بفهمه که با تو خوابیدم . عادی رفتار کن چون اگه کسی بفهمه برات بد میشه
تهیونگ : اووو بیب اگه کسی بفهمه راحت تر میتونم ناله هاتو بشنوم .
خب من دوسش داشتم . نمیدونستم باید چیکار کنم ( راستی مینا و ته روی تخت بدون لباس با پتو نشستن )
تهیونگ منو روی تخت خوابوند و روم خیمه زد . وحشیانه منو میبوسید . بعد چند مین جدا شدیم . بدون اینکه حرفی بزنه کنارم دراز کشید و بغلم کرد .
تهیونگ : فقط چند دقیقه دیگه بیب
چیزی نگفتم و چشامو بستم .
ویو ات :
من که میدونستم دروغ میگه . امیدوارم مینا و تهیونگ زودتر بهم برسن . راستی لیا و فلیکس چیشدن ؟ ول کن اونا هم حتما با خودشون حال میکنن . فقط من این وسط سینگل موندم .
یهو یاد جونگ کوک افتادم . درسته من باهاش رابطه داشتم ولی چطور میتونه انقدر بی تفاوت باشه ؟ ولی مینا گفته بود دختر بازه ..... اه اصلا ولش کن چرادارم درباره همچین مسئله مسخره ای فکر میکنم ؟ اوفففف .
رسیدم خونه . رفتم تو ، بله مینا نبود . رفتم لباسام رو عوض کردم که گوشیم زنگ خورد
کی بود ؟
لباسام رو پوشیدم، خودمو مرتب کردم و از بار زدم بیرون .
رفتم سوار ماشینم شدم و راه افتادم .
گوشیم زنگ خورد ، مینا بود .
مینا : سلام کجایی ؟
ات : سلام چرا انقدر بی حوصله ای ؟
مینا : هیچی خوابم میاد
ات : دارم دور میزنم . دیشب تو رفتی خونه ؟
مینا : ............ آره.... رفتم .
ات : اومممم باوشهه
مینا : اوکی بای
ات : با....
میخواستم خداحافظی کنم که قطع کرد . چش بود ؟
آهاااااا با تهیونگ بودن حتما اونم خونه نرفته .
ویو مینا :
مینا : اوکی بای
ات : با...
( پایان تماس )
تهیونگ : چیشد خونه بود ؟
مینا : نه داشت دور میزد فکر کنم دیشب رفته خونه .
تهیونگ : نگران نباش بیبی چی میشه بفهمن باهمیم .
مینا : ما فقط یک شب با هم خوابیدیم حتما به این معنی نیست که باهمیم .
تهیونگ : پس چرا به ات زنگ زدی و دروغ گفتی ؟
مینا : نمیخوام بفهمه که با تو خوابیدم . عادی رفتار کن چون اگه کسی بفهمه برات بد میشه
تهیونگ : اووو بیب اگه کسی بفهمه راحت تر میتونم ناله هاتو بشنوم .
خب من دوسش داشتم . نمیدونستم باید چیکار کنم ( راستی مینا و ته روی تخت بدون لباس با پتو نشستن )
تهیونگ منو روی تخت خوابوند و روم خیمه زد . وحشیانه منو میبوسید . بعد چند مین جدا شدیم . بدون اینکه حرفی بزنه کنارم دراز کشید و بغلم کرد .
تهیونگ : فقط چند دقیقه دیگه بیب
چیزی نگفتم و چشامو بستم .
ویو ات :
من که میدونستم دروغ میگه . امیدوارم مینا و تهیونگ زودتر بهم برسن . راستی لیا و فلیکس چیشدن ؟ ول کن اونا هم حتما با خودشون حال میکنن . فقط من این وسط سینگل موندم .
یهو یاد جونگ کوک افتادم . درسته من باهاش رابطه داشتم ولی چطور میتونه انقدر بی تفاوت باشه ؟ ولی مینا گفته بود دختر بازه ..... اه اصلا ولش کن چرادارم درباره همچین مسئله مسخره ای فکر میکنم ؟ اوفففف .
رسیدم خونه . رفتم تو ، بله مینا نبود . رفتم لباسام رو عوض کردم که گوشیم زنگ خورد
کی بود ؟
۱۰.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.