عشق فراموش شده پارت3
سوار ماشین شدم رفتم شرکت پدربزرگم چون هم عموم هم بابام هیونگم و بچه ها اونجان بعد 30دقیقه رسیدم شرکت رفتم داخل شرکت که هیونجین رو دیدم(منشی که دوستشه) رفتم پیشش گفتم: اقای جذاب چطوری؟(هانا همیشه بهش میگفت اقای جذاب اونم به هانا میگفت کوچولو)(هیونجین مثه برادر هانابود هانا مثه خواهرهیونجین بود)
هیونجین: ببخشیدشما؟
هانا: برات متاسفم کوچولوتو یادت رفته؟
هیونجین: هانا خودتی چقدتغییرکردی قدت بلند شده عین یه پسرشدی بیابغلم دلم برات تنگ شده بود(همدیگرومحکم بغل کردن)
هانا: تغییرنکردم جذابترشدم
هیونجین: معلومه الان دیگه بایدبهت بگم پسرکوچولو خیلی دلم برا بغل کردنت تنگ شده بود کی اومدی؟
هانا: ارع منم، صبح رسیدم
هیونجین:خوبه که اومدی بهت نیاز داشتیم
هانا: واسه چی؟
هیونجین:یه سیستم هس که چندروزه نمیتونیم هکش کنیم حتی چان و کوک هم نتونستن
هانا:اها فهمیدم، راستی عموم کجاس؟
هیونجین: تواتاقشه میخوای بری پیشش
هانا: اره خدافظ
هیونجین: خدافظ
ویوهانا
رفتم سوار اسانسورشدم رفتم اتاق عموم درزدم گف بیاتو رفتم گفت: بفرمایید شما؟
هانا: واقعا که عمو پرنسستونمیشناسی
هیون بین: هانا تویی؟ 😳
هانا: ارع خودمم فقط باکمی جذابیت بیشتر
هیون بین: قربون اون جذابیتت بشم چقد دلم برات تنگ شده بود.(بیابغلم) هانا: عمو محکم بغلم کرد داشتم له میشدم
هانا: عموووله شدم بلاخره عمو ازم جداشد گف چرا انقد تغییر کردی موهاتو کوتا کردی عین پسراشدی بعدگوشیش زنگ خوردجواب داد
هیون بین:باشه الان یکیو میفرستم از همه ی شما بهتره
بعد روبه هانا گف؛ دخترم یه سیستم هس که بچه ها نمیتونن هکش کنن تو میتونی؟
هانا: ارع هیونجین گف معلومه میتونم اتاق طبقه چندمه؟
هیون بین: طبقه 12زودبروو
هانا: باشع بعد رفتم سوار اسانسورشدم رفتم تو اتاق درزدم
گف بیاتو رفتم چان گف شما؟
هانا: اقای هیون بین گفتن بیام هکش کنم
کوک: بیا ببینم میتونی؟
ینی حتی دادشمم نمیشناسم بچه هارو دیدم دلم براشون تنگ شده بود مخصوصا غذاهای جین هیونگ
رفتم نشستم هیچکدوم نمیشناختنم فقط جیمین گف
هیونجین: ببخشیدشما؟
هانا: برات متاسفم کوچولوتو یادت رفته؟
هیونجین: هانا خودتی چقدتغییرکردی قدت بلند شده عین یه پسرشدی بیابغلم دلم برات تنگ شده بود(همدیگرومحکم بغل کردن)
هانا: تغییرنکردم جذابترشدم
هیونجین: معلومه الان دیگه بایدبهت بگم پسرکوچولو خیلی دلم برا بغل کردنت تنگ شده بود کی اومدی؟
هانا: ارع منم، صبح رسیدم
هیونجین:خوبه که اومدی بهت نیاز داشتیم
هانا: واسه چی؟
هیونجین:یه سیستم هس که چندروزه نمیتونیم هکش کنیم حتی چان و کوک هم نتونستن
هانا:اها فهمیدم، راستی عموم کجاس؟
هیونجین: تواتاقشه میخوای بری پیشش
هانا: اره خدافظ
هیونجین: خدافظ
ویوهانا
رفتم سوار اسانسورشدم رفتم اتاق عموم درزدم گف بیاتو رفتم گفت: بفرمایید شما؟
هانا: واقعا که عمو پرنسستونمیشناسی
هیون بین: هانا تویی؟ 😳
هانا: ارع خودمم فقط باکمی جذابیت بیشتر
هیون بین: قربون اون جذابیتت بشم چقد دلم برات تنگ شده بود.(بیابغلم) هانا: عمو محکم بغلم کرد داشتم له میشدم
هانا: عموووله شدم بلاخره عمو ازم جداشد گف چرا انقد تغییر کردی موهاتو کوتا کردی عین پسراشدی بعدگوشیش زنگ خوردجواب داد
هیون بین:باشه الان یکیو میفرستم از همه ی شما بهتره
بعد روبه هانا گف؛ دخترم یه سیستم هس که بچه ها نمیتونن هکش کنن تو میتونی؟
هانا: ارع هیونجین گف معلومه میتونم اتاق طبقه چندمه؟
هیون بین: طبقه 12زودبروو
هانا: باشع بعد رفتم سوار اسانسورشدم رفتم تو اتاق درزدم
گف بیاتو رفتم چان گف شما؟
هانا: اقای هیون بین گفتن بیام هکش کنم
کوک: بیا ببینم میتونی؟
ینی حتی دادشمم نمیشناسم بچه هارو دیدم دلم براشون تنگ شده بود مخصوصا غذاهای جین هیونگ
رفتم نشستم هیچکدوم نمیشناختنم فقط جیمین گف
۲۳.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.