P11
: میشه به عنوان برادر بزرگتر بغلت کنم ؟
منی که همیشه دلم یه برادر به مهربونی جیمین میخواست رفتم بغلش بی اختیار گریه میکردم ولی سعی میکردم بی صدا باشه ، از بغلش اومدم بیرون و اشکامو پاک کردم روم رو کردم به جیمین و گفتم : تو خیلی مهربونی
با دستش پشت سرشو لمس کرد و با خنده گفت : خب ..خودم میدونم
با لحن شیطنت آمیزی انگار که حالم خوب شده بود گفتم : که برادر بزرگتر آره ؟
جیمین : چیه نمیخوای خواهر کوچولوی من باشی ؟
ا/ت : صدبار گفتم من کوچولو نیستم .
جیمین : باشه من کوچولو ام ، اصلا میدونی سن یه عدده .
ا/ت : ساکت
جیمین با دستش دهنش رو به معنی اینکه دیگه حرف نمیزنه گرفت .
ا/ت : باشه به عنوان برادر می پذیرمت
جیمین : بچه پرو
خندیدم که اونم خندید بعد از جام پاشدم و رو به جیمین گفتم : من دیگه باید برم .
سرشو به معنی تایید تکون داد رفتم سمت در ولی دوباره برگشتم سمت جیمین و پرسیدم : راستی چرا در اتاقت صورتیه ؟
جیمین : خواستم متفاوت باشه .
لبخندی زدم واز اتاق اومدم بیرون ، رفتم سمت پذیرایی که جیسو دوید سمتم و گفت : ا/ت خوبی ؟ چی شده ؟
ا/ت : بعدا بهت میگم ، به دور و اطراف نگاه کردم که منظورم رو گرفت .
جیسو : باشه بیا بریم باید ظرفا رو بشوریم
رفتیم و شروع کردیم شستن ظرف ها ، توی فکر بود پس جیمین ارباب این عمارته خوش به حال این عمارت که جیمین اربابش باشه با اینکه چند روزه باهاش آشنا شدم ولی پیشش احساس راحتی میکنم . چند دقیقه بعد یکی از ندیمه دوید سمت آشپزخونه و گفت : بچه ها ، بچه ها .
جیسو : چت نفس بگیر .
ندیمه : بدویید بیاید خانم پارک کارتون داره .
منی که همیشه دلم یه برادر به مهربونی جیمین میخواست رفتم بغلش بی اختیار گریه میکردم ولی سعی میکردم بی صدا باشه ، از بغلش اومدم بیرون و اشکامو پاک کردم روم رو کردم به جیمین و گفتم : تو خیلی مهربونی
با دستش پشت سرشو لمس کرد و با خنده گفت : خب ..خودم میدونم
با لحن شیطنت آمیزی انگار که حالم خوب شده بود گفتم : که برادر بزرگتر آره ؟
جیمین : چیه نمیخوای خواهر کوچولوی من باشی ؟
ا/ت : صدبار گفتم من کوچولو نیستم .
جیمین : باشه من کوچولو ام ، اصلا میدونی سن یه عدده .
ا/ت : ساکت
جیمین با دستش دهنش رو به معنی اینکه دیگه حرف نمیزنه گرفت .
ا/ت : باشه به عنوان برادر می پذیرمت
جیمین : بچه پرو
خندیدم که اونم خندید بعد از جام پاشدم و رو به جیمین گفتم : من دیگه باید برم .
سرشو به معنی تایید تکون داد رفتم سمت در ولی دوباره برگشتم سمت جیمین و پرسیدم : راستی چرا در اتاقت صورتیه ؟
جیمین : خواستم متفاوت باشه .
لبخندی زدم واز اتاق اومدم بیرون ، رفتم سمت پذیرایی که جیسو دوید سمتم و گفت : ا/ت خوبی ؟ چی شده ؟
ا/ت : بعدا بهت میگم ، به دور و اطراف نگاه کردم که منظورم رو گرفت .
جیسو : باشه بیا بریم باید ظرفا رو بشوریم
رفتیم و شروع کردیم شستن ظرف ها ، توی فکر بود پس جیمین ارباب این عمارته خوش به حال این عمارت که جیمین اربابش باشه با اینکه چند روزه باهاش آشنا شدم ولی پیشش احساس راحتی میکنم . چند دقیقه بعد یکی از ندیمه دوید سمت آشپزخونه و گفت : بچه ها ، بچه ها .
جیسو : چت نفس بگیر .
ندیمه : بدویید بیاید خانم پارک کارتون داره .
۱۳.۸k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.