عشق تاریک ادامه پارت ۱۹
کوک : دلم برای اوپا گفتنت تنگ شده خواهش میکنم زود تر بیدار شو ملکه کوچولو
ته بیدار شده بود رفت سمت کوک
ته : چیشد دکتر هنوز نیومده
کوک : دکتر امد
ته : خب گفت چی ۱/ت حالش خوبه اره بهوش امد
کوک گریه کرد: گفت بیاد تحت مراقبت های ویژه باشه
ته : خب الان کجاست چرا گریه میکنی ی چیزی بگو
کوک با سر به شیشه اتاق اشاره کرد
ته : چرا اینقدر دستگاه بهش وصله
ته : دکتر گفت کی بهوش میاد
کوک : معلوم نیست
ته : می خوام بگم داخل اتاق پیشش
کوک : باید از دکتر اجازه بگیری
ته : باشه
ته رفت پیش دکتر
ته : ببخشید دکتر می تونم ۱/ت ببینم
دکتر : بله اما خیلی کوتاه
ته : باشه باشه
ته رفت داخل اتاق
ته: اون همه دستگاه بهش وصل بود
ته : ۱/ت چرا این کارو باهام کردی چرا
ته دست ۱/ت گرفت
ته : دست های کوچلوت زخم شدن تو مال منی نمیتونی به خودت آسیب بزنی
ته گریه کردم
کوک ******
کوک : از پشت شیشه به ته نگاه میکردم دلم خیلی براش می سوخت
داخل اتاق ********
ته : دست ۱/ت بوسید
ته : قول میدم که بهوش اومدی کاری کنم که هیچ وقت ناراحت نباشی قول میدم
سرشو گذاشت روی سینه ۱/ت
ته : تو هنوز بوی خوبی میدی بدنت منبع ارامشه
ته سرشو بالا آورد ی نگاهی به صورتت کرد
کولی زخمی شده بود
ته : اشکال نداره زود خوب میشی من معتمعانم
ته ی نگاهی به دست ۱/ت انداخت
ته : تو بدن خیلی کوچیک و ضعریفی داری نمیدونم ای بدن چطور میتونه ای مادر بشه
اما میدونم میتونی این دردو تحمل کنی
چون بهت ایمان دارم
پرستار : آقا دیگه وقت تون تمام شده ما الان باید وضعیت بیمار رو چک کنیم
ته اشکاشو پاک کرد
ته : او باشه باشه الان میام
پرستار خیلی ممنون
ته صورت پر از زخم تو بوسید
با لبخند تلخ گفت زود بهوش بیا من منتظرتم ملکه کوچولو
ته امد بیرون
کوک : خب چطور بود دو ساعت اون داخل با خواهرم چکار میکردی (برای شوخی )
ته : هیچ به بدن بی جونش که ی گوشه افتاده بود نگاه میکردم
کوک : هی پسر ناراحت نباش من با دکتر حرف زدم اون گفت اگه همینطور پیش بره ۱/ت تا دو روزه دیگه بهوش میاد
ته : واقعا راست میگی
کوک : اره
ته : خدا رو شکر
کوک : خب نمی خوای چیزی بگی
ته : چی بگم
کوک : دیدم اونجا خواهرمو بوسیدی
ته : اره بوسیدم می خوای چکار کنی ها
کوک : هیچی
ته : پس چرا پرسیدی وقتی دیدی
کوک :خب داشتی بهش چی می گفتی
ته : کوک اون بدن خیلی کوچیک و ضعریفی
داره
کوک : تو هنوز کتک خوردن از اونو ندیدی خیلی محکم میزنه
ته : ن منظورم اینه که اون بدن خیلی کوچیک چطور میتونه ی مادر بشه
کوک : وای تو چرا اینقدر منحرفی ها چرا
ته : خودت گفتی داخل چی گفتم منم اینو گفتم
کوک : جلوی خواهرم از این حرفا نزن منحرفش میکنی
پایان
ته بیدار شده بود رفت سمت کوک
ته : چیشد دکتر هنوز نیومده
کوک : دکتر امد
ته : خب گفت چی ۱/ت حالش خوبه اره بهوش امد
کوک گریه کرد: گفت بیاد تحت مراقبت های ویژه باشه
ته : خب الان کجاست چرا گریه میکنی ی چیزی بگو
کوک با سر به شیشه اتاق اشاره کرد
ته : چرا اینقدر دستگاه بهش وصله
ته : دکتر گفت کی بهوش میاد
کوک : معلوم نیست
ته : می خوام بگم داخل اتاق پیشش
کوک : باید از دکتر اجازه بگیری
ته : باشه
ته رفت پیش دکتر
ته : ببخشید دکتر می تونم ۱/ت ببینم
دکتر : بله اما خیلی کوتاه
ته : باشه باشه
ته رفت داخل اتاق
ته: اون همه دستگاه بهش وصل بود
ته : ۱/ت چرا این کارو باهام کردی چرا
ته دست ۱/ت گرفت
ته : دست های کوچلوت زخم شدن تو مال منی نمیتونی به خودت آسیب بزنی
ته گریه کردم
کوک ******
کوک : از پشت شیشه به ته نگاه میکردم دلم خیلی براش می سوخت
داخل اتاق ********
ته : دست ۱/ت بوسید
ته : قول میدم که بهوش اومدی کاری کنم که هیچ وقت ناراحت نباشی قول میدم
سرشو گذاشت روی سینه ۱/ت
ته : تو هنوز بوی خوبی میدی بدنت منبع ارامشه
ته سرشو بالا آورد ی نگاهی به صورتت کرد
کولی زخمی شده بود
ته : اشکال نداره زود خوب میشی من معتمعانم
ته ی نگاهی به دست ۱/ت انداخت
ته : تو بدن خیلی کوچیک و ضعریفی داری نمیدونم ای بدن چطور میتونه ای مادر بشه
اما میدونم میتونی این دردو تحمل کنی
چون بهت ایمان دارم
پرستار : آقا دیگه وقت تون تمام شده ما الان باید وضعیت بیمار رو چک کنیم
ته اشکاشو پاک کرد
ته : او باشه باشه الان میام
پرستار خیلی ممنون
ته صورت پر از زخم تو بوسید
با لبخند تلخ گفت زود بهوش بیا من منتظرتم ملکه کوچولو
ته امد بیرون
کوک : خب چطور بود دو ساعت اون داخل با خواهرم چکار میکردی (برای شوخی )
ته : هیچ به بدن بی جونش که ی گوشه افتاده بود نگاه میکردم
کوک : هی پسر ناراحت نباش من با دکتر حرف زدم اون گفت اگه همینطور پیش بره ۱/ت تا دو روزه دیگه بهوش میاد
ته : واقعا راست میگی
کوک : اره
ته : خدا رو شکر
کوک : خب نمی خوای چیزی بگی
ته : چی بگم
کوک : دیدم اونجا خواهرمو بوسیدی
ته : اره بوسیدم می خوای چکار کنی ها
کوک : هیچی
ته : پس چرا پرسیدی وقتی دیدی
کوک :خب داشتی بهش چی می گفتی
ته : کوک اون بدن خیلی کوچیک و ضعریفی
داره
کوک : تو هنوز کتک خوردن از اونو ندیدی خیلی محکم میزنه
ته : ن منظورم اینه که اون بدن خیلی کوچیک چطور میتونه ی مادر بشه
کوک : وای تو چرا اینقدر منحرفی ها چرا
ته : خودت گفتی داخل چی گفتم منم اینو گفتم
کوک : جلوی خواهرم از این حرفا نزن منحرفش میکنی
پایان
۶۶.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.