p4
ویو ات
صبح شد یه دوش گرفتم لباسمو پوشیدم از پله ها اومدم پایین دیدم رونا داره جلو در کفششو میپوشه
ات: صبح بخیر
رونا: اونی... سلام میشه شمارتو بدی دیروز از بس ذوق داشتم یادم رفت
ات: اره راست میگی
رونا: بیا از امروز با هم بریم مدرسه
ات: حتما
رونا: امروز قرار بود جین ما رو برسونه اون داداشمه ولی انگار جشن روز آخر دانشگاه دیر تر تموم میشه
ات: اشکال نداره بریم
م/ر: عه ات شنیدم درست خوبه حواست به این رونا حواس پرت هم باشه اها این دو تا ظرف رو بگیرین یکی واسه رونا یکی هم واسه ات
ات: خاله این همه خوراکی واسه چی
م /ر: رونا میخواست بهت برسه چیزی نخورد از این به بعد صبحونه بیا پیش ما
ات: مرسی خاله جون قول میدم رونا تو کل درساش نمره کامل بگیره
م/ر: موفق باشی امروز روز اخر دانشگاه جین هست میخوایم جشن بگیریم بعد از کلاس ات رو بیار خونه شام با هم باشیم
رونا: میای دیگه
ات: اره حتما امروز کافه تعطیله حتما میام
م/ر: رونا تو راه یه کیک توت فرنگی بخرین که جین دوست داره
رونا: باشه بریم دیره
ویو ات
زنگ نهار بود من و رونا و چند تا دیگه از همکلاسی هامون دور هم نشسته بودیم و غذا میخوردیم جیهون اومد سمت ما و به یکی از دانش آموزا که جلوی من بود چشم غره رفت اون بلند شد و رفت یه جا دیگه نشست جیهون نشست جلوم
ات: چرا اذیتش میکنی
جیهون: میخواستم اینجا بشینم
ات: اژدهام کور شد رونا اگه غذاتو خوریدی بریم واسه امتحان بخونیم
جیهون: بشین سر جات
جیهون لیوان آب ات رو برداشت و ریخت تو سورت ات
جیهون: واسه من زبون درازی نکن
رونا هم عصبانی شد و لیوان آب خودشو ریخت تو صورت جیهون
جیهون: چطور جرعتـ...
رونا: خفه شو از این بعد حق نداری ات رو اذیت کنی فهمیدی میدونی که مدیر اینجا عمومه و اگه بفهمه که تو واسم قلدری کردی وای به حالت بریم ات
...
ات: چرا نگفتی بهم
رونا: میخواستم بهت بگم فراموش کردم
ات: باشه بریم زنگ خورد هنوز کیک نگرفتیم
ویو ادمین
یه کیک از یه قنادی خریدن از قنادی فاصله گرفته بودن که یکی از بینشون رد شد و با سرعت دور شد و کیک رو انداخت
رونا: عوضی
ات: بریم تا قنادی بسته نشده
...
رونا: وای نه تعطیله مامانم منو میکشه داداشم عاشق کیک بود
ات: بیا تا دیر نشده بریم خونه من میدونم چیکار کنم
صبح شد یه دوش گرفتم لباسمو پوشیدم از پله ها اومدم پایین دیدم رونا داره جلو در کفششو میپوشه
ات: صبح بخیر
رونا: اونی... سلام میشه شمارتو بدی دیروز از بس ذوق داشتم یادم رفت
ات: اره راست میگی
رونا: بیا از امروز با هم بریم مدرسه
ات: حتما
رونا: امروز قرار بود جین ما رو برسونه اون داداشمه ولی انگار جشن روز آخر دانشگاه دیر تر تموم میشه
ات: اشکال نداره بریم
م/ر: عه ات شنیدم درست خوبه حواست به این رونا حواس پرت هم باشه اها این دو تا ظرف رو بگیرین یکی واسه رونا یکی هم واسه ات
ات: خاله این همه خوراکی واسه چی
م /ر: رونا میخواست بهت برسه چیزی نخورد از این به بعد صبحونه بیا پیش ما
ات: مرسی خاله جون قول میدم رونا تو کل درساش نمره کامل بگیره
م/ر: موفق باشی امروز روز اخر دانشگاه جین هست میخوایم جشن بگیریم بعد از کلاس ات رو بیار خونه شام با هم باشیم
رونا: میای دیگه
ات: اره حتما امروز کافه تعطیله حتما میام
م/ر: رونا تو راه یه کیک توت فرنگی بخرین که جین دوست داره
رونا: باشه بریم دیره
ویو ات
زنگ نهار بود من و رونا و چند تا دیگه از همکلاسی هامون دور هم نشسته بودیم و غذا میخوردیم جیهون اومد سمت ما و به یکی از دانش آموزا که جلوی من بود چشم غره رفت اون بلند شد و رفت یه جا دیگه نشست جیهون نشست جلوم
ات: چرا اذیتش میکنی
جیهون: میخواستم اینجا بشینم
ات: اژدهام کور شد رونا اگه غذاتو خوریدی بریم واسه امتحان بخونیم
جیهون: بشین سر جات
جیهون لیوان آب ات رو برداشت و ریخت تو سورت ات
جیهون: واسه من زبون درازی نکن
رونا هم عصبانی شد و لیوان آب خودشو ریخت تو صورت جیهون
جیهون: چطور جرعتـ...
رونا: خفه شو از این بعد حق نداری ات رو اذیت کنی فهمیدی میدونی که مدیر اینجا عمومه و اگه بفهمه که تو واسم قلدری کردی وای به حالت بریم ات
...
ات: چرا نگفتی بهم
رونا: میخواستم بهت بگم فراموش کردم
ات: باشه بریم زنگ خورد هنوز کیک نگرفتیم
ویو ادمین
یه کیک از یه قنادی خریدن از قنادی فاصله گرفته بودن که یکی از بینشون رد شد و با سرعت دور شد و کیک رو انداخت
رونا: عوضی
ات: بریم تا قنادی بسته نشده
...
رونا: وای نه تعطیله مامانم منو میکشه داداشم عاشق کیک بود
ات: بیا تا دیر نشده بریم خونه من میدونم چیکار کنم
۴.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.