پارتی هشت نفره p⁵⁴
صبح دیدم که روی تختمم!!چی؟ ولی من که دیشب روی مبل خوابیدم ...حتما یکی از اعضا من و بلند کرده گذاشته اینجا....
ویو راوی
شوگا و جین و نامی رفته بودن یه سری خرت و پرت بخرن...و فقط جیهوپ و جیمین و تهیونگ خونه بودن ویو راوی
....ا.ت لباس راحتی بارداریش رو پوشید و رفت پایین ....اعضا صبحانه هاشون رو خورده بودن و داشتن باهم دیگه صحبت میکردن،بازی میکردن،و مانگا میخوندن...
ا.ت:سلااااامممم
اعضا: های بیبی
تهیونگ: دیشب چرا نرفتی توی تخت بخوابی؟
ا.ت: تو من و بردی توی تختم
تهیونگ:آره...
ا.ت:مرسی اونا بعد یه بوسه روی گونش زد
جیمین: بچمون چطوره؟
ا.ت:خوبه سلام میرسونه
جیهوپ: صبحانه میخوری؟
ا.ت:نه...میلی ندارم میسی..
کوک:وایییی..خدایا کی این کوتوله به دنیا میاد..
ا.ت:یااااا کوک ...این کوتولس ...واقعا که..
کوک:ببخشید بیبی..
ویو ا.ت
کنترل و برداشتم و تلوزیون روشن کردم و انیمه دیدم...امروز یه انیمه ی جدید داده بود...فکر کنم سینمایی بود چون تاحالا نه اسمش و شنیده بودم و نه مانگاش رو خونده بودم...دستم و گذاشتم روی شکمم..
جیهوپ میوه آوورد ...هممون داشتیم انیا میدیدم تا اینکه....یه چیزی حس کردم....بچه...بچه تکون نمیخورد
ا.ت:ته...ته...تهیونگ....
تهیونگ:چی شده؟ درد داری؟
ا.ت: بچه...بچه...
کوک:بچه چی داره به دنیا میاد؟
ا.ت:بچه تکن نمیخوره (با فریاد و گریه ی شدید)
جیمین:چی....نکنه که...
ا.ت:وایییی...وایییی...بچم...بچم....نهههه(گریه ی شدید تر)
جیهوپ:جیمین...
کوک:پاشو بریم دکتر...
ا.ت:ب...بریم...هق...
تهیونگ:بریم ..
*در ماشین*
تهیونگ ویو...
ا.ت اصلا حالش خوب نبود....ما هم می ترسیدیم...خیلی سعی کردم که ا.ت رو آروم کنم ولی نمیشد...دستش یخ یخ بود....بالاخره رسیدیم بیمارستان...
ا.ت:تهیونگ....هق...اگر...هق...بچم ...مرده...هق...باشه چی؟....
تهیونگ:هیشششش...آروم باش...هیچی نیس...
رفتیم داخل اتاق دکتر ا.ت
(از اینجا دکتر اینه ¥)
¥: ا.ت ....چی شده؟
ا.ت:خانم دکترررررر...بچم...بچم تکون نمیخوره...هق...هق
¥: باشه...آقای کیم اینجا وایسید تا صداتون کنم...ا.ت با من بیا..
دکتر ا.ت برد توی یه اتاق دیگه مثل اتاق چکاب بود
¥ : آخه ببین با خودت چیکار میکنی....بچت که در بهترین حال ممکنه...الان من چی بگم...
ا.ت:یعنی الان بچم هق...خوبه؟
¥ : بچه آره ولی مامانش نه...بلند شو بشین...آقای کیم
رفتم داخل..
تهیونگ:خوب...چی شد..؟ بچه زندست
¥: بله زندس...اممم فقط...
تهیونگ:اوووو..ام...ا.ت کوک و جیمین منتظرتن...
ا.ت:باشه...الان میرم پیششون...
¥: خوب بچه حالش عالیه فقط مامانش...
تهیونگ: مامانش چی....ا.ت چش شده...
¥: اممم...امید وارم که اون چیزی که به آقای یونگی گفتم بهتون گفته باشه...
تهیونگ:بله...
¥: خوب ببنید ...به ا.ت.....شوک وارد شده...و این شوک اگر این شوک رو تا یک ماه ادامه بده ...بچه میمیره..ایم شوک از عصبی هم بدتره ...مثل شوک اترسه(ما که شوک استرس نداریم؟ داریم؟) شما باید یه کاری کنید که اصلا حتی یه درصد هم ا.ت استرس نگیره
تهیونگ:وایییی...باشه ...باشه....
*پرش زمانی به خونه*
ویو ا.ت
وقتی که رسیدیم خونه ...شوگا و نامی و جین اونده بودن...شوگا در عصبانی ترین حال ممکن بود ...تهیونگم که از وقتی که اومدیم بیرون پکره
شوگا:میشه بپرسم کجا رفته بودیدع
ا.ت:اممم...رفته بودیم بیرون ...حوصلم سر رفته بود..
شوگا:تو که همین دیروز بیرون بودی..تازه کی هم مانگا خریدی..
ته:هیونگ ....بس کن....ا.ت برو استراحت کن..
ا.ت:باشی
ویو تهیونگ
ته:همگی بیاین...(بعد هرچی که دکتر گفته بود و بهشون گفت)
شوکا:واییی...حالا چیکار کنم....
ته:کاری کن که استرس نگیره...همین...
کوک:اگر بچه..
همه:عهههههه
کوک:اوکی...ببخشید خوب...
فعلا....
ویو راوی
شوگا و جین و نامی رفته بودن یه سری خرت و پرت بخرن...و فقط جیهوپ و جیمین و تهیونگ خونه بودن ویو راوی
....ا.ت لباس راحتی بارداریش رو پوشید و رفت پایین ....اعضا صبحانه هاشون رو خورده بودن و داشتن باهم دیگه صحبت میکردن،بازی میکردن،و مانگا میخوندن...
ا.ت:سلااااامممم
اعضا: های بیبی
تهیونگ: دیشب چرا نرفتی توی تخت بخوابی؟
ا.ت: تو من و بردی توی تختم
تهیونگ:آره...
ا.ت:مرسی اونا بعد یه بوسه روی گونش زد
جیمین: بچمون چطوره؟
ا.ت:خوبه سلام میرسونه
جیهوپ: صبحانه میخوری؟
ا.ت:نه...میلی ندارم میسی..
کوک:وایییی..خدایا کی این کوتوله به دنیا میاد..
ا.ت:یااااا کوک ...این کوتولس ...واقعا که..
کوک:ببخشید بیبی..
ویو ا.ت
کنترل و برداشتم و تلوزیون روشن کردم و انیمه دیدم...امروز یه انیمه ی جدید داده بود...فکر کنم سینمایی بود چون تاحالا نه اسمش و شنیده بودم و نه مانگاش رو خونده بودم...دستم و گذاشتم روی شکمم..
جیهوپ میوه آوورد ...هممون داشتیم انیا میدیدم تا اینکه....یه چیزی حس کردم....بچه...بچه تکون نمیخورد
ا.ت:ته...ته...تهیونگ....
تهیونگ:چی شده؟ درد داری؟
ا.ت: بچه...بچه...
کوک:بچه چی داره به دنیا میاد؟
ا.ت:بچه تکن نمیخوره (با فریاد و گریه ی شدید)
جیمین:چی....نکنه که...
ا.ت:وایییی...وایییی...بچم...بچم....نهههه(گریه ی شدید تر)
جیهوپ:جیمین...
کوک:پاشو بریم دکتر...
ا.ت:ب...بریم...هق...
تهیونگ:بریم ..
*در ماشین*
تهیونگ ویو...
ا.ت اصلا حالش خوب نبود....ما هم می ترسیدیم...خیلی سعی کردم که ا.ت رو آروم کنم ولی نمیشد...دستش یخ یخ بود....بالاخره رسیدیم بیمارستان...
ا.ت:تهیونگ....هق...اگر...هق...بچم ...مرده...هق...باشه چی؟....
تهیونگ:هیشششش...آروم باش...هیچی نیس...
رفتیم داخل اتاق دکتر ا.ت
(از اینجا دکتر اینه ¥)
¥: ا.ت ....چی شده؟
ا.ت:خانم دکترررررر...بچم...بچم تکون نمیخوره...هق...هق
¥: باشه...آقای کیم اینجا وایسید تا صداتون کنم...ا.ت با من بیا..
دکتر ا.ت برد توی یه اتاق دیگه مثل اتاق چکاب بود
¥ : آخه ببین با خودت چیکار میکنی....بچت که در بهترین حال ممکنه...الان من چی بگم...
ا.ت:یعنی الان بچم هق...خوبه؟
¥ : بچه آره ولی مامانش نه...بلند شو بشین...آقای کیم
رفتم داخل..
تهیونگ:خوب...چی شد..؟ بچه زندست
¥: بله زندس...اممم فقط...
تهیونگ:اوووو..ام...ا.ت کوک و جیمین منتظرتن...
ا.ت:باشه...الان میرم پیششون...
¥: خوب بچه حالش عالیه فقط مامانش...
تهیونگ: مامانش چی....ا.ت چش شده...
¥: اممم...امید وارم که اون چیزی که به آقای یونگی گفتم بهتون گفته باشه...
تهیونگ:بله...
¥: خوب ببنید ...به ا.ت.....شوک وارد شده...و این شوک اگر این شوک رو تا یک ماه ادامه بده ...بچه میمیره..ایم شوک از عصبی هم بدتره ...مثل شوک اترسه(ما که شوک استرس نداریم؟ داریم؟) شما باید یه کاری کنید که اصلا حتی یه درصد هم ا.ت استرس نگیره
تهیونگ:وایییی...باشه ...باشه....
*پرش زمانی به خونه*
ویو ا.ت
وقتی که رسیدیم خونه ...شوگا و نامی و جین اونده بودن...شوگا در عصبانی ترین حال ممکن بود ...تهیونگم که از وقتی که اومدیم بیرون پکره
شوگا:میشه بپرسم کجا رفته بودیدع
ا.ت:اممم...رفته بودیم بیرون ...حوصلم سر رفته بود..
شوگا:تو که همین دیروز بیرون بودی..تازه کی هم مانگا خریدی..
ته:هیونگ ....بس کن....ا.ت برو استراحت کن..
ا.ت:باشی
ویو تهیونگ
ته:همگی بیاین...(بعد هرچی که دکتر گفته بود و بهشون گفت)
شوکا:واییی...حالا چیکار کنم....
ته:کاری کن که استرس نگیره...همین...
کوک:اگر بچه..
همه:عهههههه
کوک:اوکی...ببخشید خوب...
فعلا....
۴.۳k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.