فیک کوک جدایی پارت ششم
از زبان ا/ت
وقتی بیدار شدم تو تخت خواب بودم آیو پیشم خواب بود که یک دفعه دیدم در باز شد لیسا و جونگ کوک داشتن ما رو نگاه می کردن که رو تخت نشستم و به لیسا سلام کردم جونگ کوک اخماش تو هم رفت و
گفت: ما هم اینجا کشکیم
گفتم: سلام
جونگ کوک میخواست امشب شام بده بهمون و رفت تا غذا درست کنه. لیسا فقط موند که
گفتم: کاری داری؟
گفت: نه فقط بابت امروز معذرت میخوام
گفتم: اشکالی نداره وفقط تو به جونگ کوک گفتی که بیاد؟
گفت: خودش ازم خواست ا/ت اون میخواد که باز دوباره باهم باشین.
گفتم: من نمیتونم یادت رفت بامن چیکار کرد خودت که همه چیز رو میدونی خودت رو میزنی به اون راه
گفت: امروز دیدم
منتظر باشین دوستون دارم🩷🩷
وقتی بیدار شدم تو تخت خواب بودم آیو پیشم خواب بود که یک دفعه دیدم در باز شد لیسا و جونگ کوک داشتن ما رو نگاه می کردن که رو تخت نشستم و به لیسا سلام کردم جونگ کوک اخماش تو هم رفت و
گفت: ما هم اینجا کشکیم
گفتم: سلام
جونگ کوک میخواست امشب شام بده بهمون و رفت تا غذا درست کنه. لیسا فقط موند که
گفتم: کاری داری؟
گفت: نه فقط بابت امروز معذرت میخوام
گفتم: اشکالی نداره وفقط تو به جونگ کوک گفتی که بیاد؟
گفت: خودش ازم خواست ا/ت اون میخواد که باز دوباره باهم باشین.
گفتم: من نمیتونم یادت رفت بامن چیکار کرد خودت که همه چیز رو میدونی خودت رو میزنی به اون راه
گفت: امروز دیدم
منتظر باشین دوستون دارم🩷🩷
۱۰.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲