ویو ا.ت: با دیدن این صحنه خون توی رگام منجمد باورم نمیشد
ویو ا.ت: با دیدن این صحنه خون توی رگام منجمد باورم نمیشد یعنی درست دیدم جونگکوک به من خیانت کرده اخه چرا من باید شاهد لب گرفتن یه دختر هرزه با شوهرم باشم سریع کیفم رو برداشتم از رستوران بیرون رفتم
هه سو : ا.ت ا.ت وایسا
ا.ت : هه سو ولم کن خودت دیدی که چی شد
ا.ت شروع کرد به گریه کردن ا.ت سوار ماشین هه سو شد
ا.ت: هه سو یکم اب داری بهم بدی
هه سو : اره
هه سو اب رو به ا.ت میده و ات هم اون رو میخوره بعد از چند دقیقه ا.ت از حال میره
ویو هه سو: نمیدنم چی شد منم جای ا.ت بودم دیونه میشدم با دیدن بدن به جون ا.ت خودم رو به نزدیک ترین بیمارستان رسوندم گوشم رو برداشتم و به جونگکوک زنگ زدم
جونگکوک: الو سلام
هه سو: سلام آقای جئون خوب هستید ا.ت حالش بد شده لطفا هرچی سریع تر خودتون رو به بیمارستان ..... برسونید
جونگکوک: لطفا حواست بهش باشه الان خودم رو میرسونم
...................
یورا : ددی راستی لب هات مثل قبلآ خوشمزه بود
جونگکوک : خواهش میکنم دهنت رو ببند هرزه الان باید برم البته یادت باشه برای کاری که کردی باید قصاص پس بدی
جونگکوک سریع خودش رو به بیمارستان رسوند
.........
یورا : الو کوک رو تعقیب کن ببین کجا میره اون ویدیو هم برای ا.ت بفرست
¿¿ چشم بانو
.......
ویو جونگکوک: اونقدر بهم ریخته بودم که نفهمیدم با چه سرعتی خودم رو به بیمارستان رسوندم
هه سو: سلام آقای جئون
جونگکوک: سلام ا.ت کجاست
هه سو: توی اتاق 107 ته دکتر داره مایعنه ش میکنه
جونگکوک: چطور این جوری شد
هه سو تا اومدم بگم چی شده دکتر از اتاق امد بیرون
دکتر: همراه بیمارستان کیه
جونگکوک: منم من همسر شون هستم
دکتر : لطفا بیاد اتاقم تا وضعیت بیمار رو براتون توضیح برم
جونگکوک: بله چشم
ویو جونگکوک: داشتم از استرس میمردم نکنه بلایی سر بچم و ا.ت بیفته رفتم داخل اتاق دکتر
دکتر: بفرمایید بشینید
جونگکوک: چشم ممنون.
دکتر: وضعیت همسر شما زیاد بد نیست ولی به دلیل شک عصبی که بهشون وارد شده ممکنه جنین در طول بار داری از بین بره
جونگکوک: یعنی بچه سقط بشه
دکتر: بله
جونگکوک: چند درصد امکان داره این اتفاق بیفته
دکتر : فقط 25% امکان داره البته در طول بار داری باید خیلی حواستون به همسرتون باشه
جونگکوک: بله حتما ممنون خدانگهدار
دکتر: خدانگهدار
جونگکوک از اتاق اومد بیرون و به سمت اتاق که ا.ت اونجاست رفت
هه سو : ببخشید اقای جئون یه مشکل خانواد گی پیش اومده من باید برم ولی زود بر میکردم
جونگکوک: باشه ممنون از کمکتون
هه سو : خواهش میکنم وظیفه بود خدافظ
جونگکوک: خدافظ
رفتم توی اتاق ا.ت ا.ت هنوز بی هوش بود بالا سرش گریه کردم بعد از گذشت ۴۰مین ا.ت بعد از دیدن من با صدای ضعفی گفت گمشو بیرون
جونگکوک: برای چی
جونگکوک: گفتم برو بیرون
جونگکوک: اخه
ا
هه سو : ا.ت ا.ت وایسا
ا.ت : هه سو ولم کن خودت دیدی که چی شد
ا.ت شروع کرد به گریه کردن ا.ت سوار ماشین هه سو شد
ا.ت: هه سو یکم اب داری بهم بدی
هه سو : اره
هه سو اب رو به ا.ت میده و ات هم اون رو میخوره بعد از چند دقیقه ا.ت از حال میره
ویو هه سو: نمیدنم چی شد منم جای ا.ت بودم دیونه میشدم با دیدن بدن به جون ا.ت خودم رو به نزدیک ترین بیمارستان رسوندم گوشم رو برداشتم و به جونگکوک زنگ زدم
جونگکوک: الو سلام
هه سو: سلام آقای جئون خوب هستید ا.ت حالش بد شده لطفا هرچی سریع تر خودتون رو به بیمارستان ..... برسونید
جونگکوک: لطفا حواست بهش باشه الان خودم رو میرسونم
...................
یورا : ددی راستی لب هات مثل قبلآ خوشمزه بود
جونگکوک : خواهش میکنم دهنت رو ببند هرزه الان باید برم البته یادت باشه برای کاری که کردی باید قصاص پس بدی
جونگکوک سریع خودش رو به بیمارستان رسوند
.........
یورا : الو کوک رو تعقیب کن ببین کجا میره اون ویدیو هم برای ا.ت بفرست
¿¿ چشم بانو
.......
ویو جونگکوک: اونقدر بهم ریخته بودم که نفهمیدم با چه سرعتی خودم رو به بیمارستان رسوندم
هه سو: سلام آقای جئون
جونگکوک: سلام ا.ت کجاست
هه سو: توی اتاق 107 ته دکتر داره مایعنه ش میکنه
جونگکوک: چطور این جوری شد
هه سو تا اومدم بگم چی شده دکتر از اتاق امد بیرون
دکتر: همراه بیمارستان کیه
جونگکوک: منم من همسر شون هستم
دکتر : لطفا بیاد اتاقم تا وضعیت بیمار رو براتون توضیح برم
جونگکوک: بله چشم
ویو جونگکوک: داشتم از استرس میمردم نکنه بلایی سر بچم و ا.ت بیفته رفتم داخل اتاق دکتر
دکتر: بفرمایید بشینید
جونگکوک: چشم ممنون.
دکتر: وضعیت همسر شما زیاد بد نیست ولی به دلیل شک عصبی که بهشون وارد شده ممکنه جنین در طول بار داری از بین بره
جونگکوک: یعنی بچه سقط بشه
دکتر: بله
جونگکوک: چند درصد امکان داره این اتفاق بیفته
دکتر : فقط 25% امکان داره البته در طول بار داری باید خیلی حواستون به همسرتون باشه
جونگکوک: بله حتما ممنون خدانگهدار
دکتر: خدانگهدار
جونگکوک از اتاق اومد بیرون و به سمت اتاق که ا.ت اونجاست رفت
هه سو : ببخشید اقای جئون یه مشکل خانواد گی پیش اومده من باید برم ولی زود بر میکردم
جونگکوک: باشه ممنون از کمکتون
هه سو : خواهش میکنم وظیفه بود خدافظ
جونگکوک: خدافظ
رفتم توی اتاق ا.ت ا.ت هنوز بی هوش بود بالا سرش گریه کردم بعد از گذشت ۴۰مین ا.ت بعد از دیدن من با صدای ضعفی گفت گمشو بیرون
جونگکوک: برای چی
جونگکوک: گفتم برو بیرون
جونگکوک: اخه
ا
۸.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.