ساله شصت چهار بود که فرمانده گردان سلمان نیروها رو بخط کر
ساله شصت چهار بود که فرمانده گردان سلمان نیروها رو بخط کرد برای تحویل اسلحه و تجهیزات نظامی گردان سلمان تمامی اسلحه هایی که در دست داشت دست دوم بودن شانس من یه کلاشینکف آک و گریس خورده تحویل گرفتم شهید علی جلیلی آرپی جی زن بود بعداز چهل و هشت ساعت بعداز تحویل اعزام منطقه فاو شدیم بعداز یک هفته علی عزیزم اومد وگفت صالحوند کلاش تو امروز بده من باهاش برم دیدبانی کلاش من قرمز و یک خشاب کاچوب قرمزی هم داشت بسیار زیبا بود با شهید شوخی زیادی داشتيم علی گفت صالحوند امروز حتما حلوای تورو خواهم خورد یعنی امروز شهید میشی در جواب گفتم نه امروز تو با کلاش من یه تير میخوری و دلم خنک میشه بگذریم شهید به کمين رفت نیم ساعت بعد به اشتباه دستش ميره روی ماشه یک گلوله شليک میشود و به پای چپ علی اصابت کرد و دو نفر زير بقل علی رو گرفت آوردن عقب برای درمان بعداز دو روز دوباره وارد منطقه فاو شده بود يادش بخير 😢😢🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
۱.۸k
۱۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.