پارت⁵
پارت⁵
-مثل ماست اونجا واینستا بیا کمکم
با این حرفم نگهبان به خودش اومد با احتیاط وارد تراس شد
جیهوپ دست سمت چپش و بالا آورد و نگهبانم دستش و گرفت دوتایی کشیدیمش بالا
وقتی پاش به لبه تراس رسید نفس عمیقی کشید و گفت: از اینجا به بعدش و خودم میتونم
نگهبان:قربان مواظب باشید اینجا شیشه هم ریخته یه وقت نره تو پاهاتون
جیهوپ:نگران نباش مواظبم
با احتیاط از رو میله ها رد شد و اومد اینور تراس
از اونچه که فکر میکردم جذاب تر،خوشگل تر،قدبلند تر، عضولهای تر ،ناناس تر،گوگولی تر
و...... لامصب
نفسم تو سینم جمع شده
اهمی کرد و رو به من گفت:خیلی ازت ممنونم
لبخند هولی زدم و گفتم:من ممنونم..نه چیزه یعنی خواهش میکنم.....با اجازتون من دیگه برم
تعظیم کوتاهی کردم و از تراس اومدم بیرون
از آپارتمان خارج شدم و به سمت موتورم رفتم
موهای بهم ریختهام و مرتب کردم و بعد گذاشتن کلاه کاسکت سوار موتور شدم و به سمت مغازه رفتم تا موتور تحویل صاحبش بدم
*از زبان جونگ هو(پدر جیهوپ)
*تق تق
-بفرمایید
&قربان
-کاری که خواستم و کردی
&بله قربان،بفرمایید
برگه ای که پارک به طرفم گرفته بود گرفتم تلق روی صفحه رو ورق زدم و مشغول خوندنش شدم
*از زبان ات
+اتتتتتت....اتتتتتتت پاشو دیگه پاشو ساعت⁹شدش داتشگاهت دیر شد
-چییییییی ساعت چنده
- ساعت ⁶ پاشو بیا صبحونه بخور بعدم اماده شو تا دیر نشده
-هوفففففف مامان چرا اول صبحی بهم استرس میدی
بزور از تختم بیرون اومدم و به سمت حموم رفتم
بعد یه دوش دهدقیقهای لباس ساده و راحتی پوشیدم و به سمت آشپزخونه رفتم بعد خوردن چند لقمه از سر میز بلند شدم و بعد خداحافظی
به سمت دانشگاه راه افتادم
*اسلاید بعد لباس ات برا دانشگاه
-مثل ماست اونجا واینستا بیا کمکم
با این حرفم نگهبان به خودش اومد با احتیاط وارد تراس شد
جیهوپ دست سمت چپش و بالا آورد و نگهبانم دستش و گرفت دوتایی کشیدیمش بالا
وقتی پاش به لبه تراس رسید نفس عمیقی کشید و گفت: از اینجا به بعدش و خودم میتونم
نگهبان:قربان مواظب باشید اینجا شیشه هم ریخته یه وقت نره تو پاهاتون
جیهوپ:نگران نباش مواظبم
با احتیاط از رو میله ها رد شد و اومد اینور تراس
از اونچه که فکر میکردم جذاب تر،خوشگل تر،قدبلند تر، عضولهای تر ،ناناس تر،گوگولی تر
و...... لامصب
نفسم تو سینم جمع شده
اهمی کرد و رو به من گفت:خیلی ازت ممنونم
لبخند هولی زدم و گفتم:من ممنونم..نه چیزه یعنی خواهش میکنم.....با اجازتون من دیگه برم
تعظیم کوتاهی کردم و از تراس اومدم بیرون
از آپارتمان خارج شدم و به سمت موتورم رفتم
موهای بهم ریختهام و مرتب کردم و بعد گذاشتن کلاه کاسکت سوار موتور شدم و به سمت مغازه رفتم تا موتور تحویل صاحبش بدم
*از زبان جونگ هو(پدر جیهوپ)
*تق تق
-بفرمایید
&قربان
-کاری که خواستم و کردی
&بله قربان،بفرمایید
برگه ای که پارک به طرفم گرفته بود گرفتم تلق روی صفحه رو ورق زدم و مشغول خوندنش شدم
*از زبان ات
+اتتتتتت....اتتتتتتت پاشو دیگه پاشو ساعت⁹شدش داتشگاهت دیر شد
-چییییییی ساعت چنده
- ساعت ⁶ پاشو بیا صبحونه بخور بعدم اماده شو تا دیر نشده
-هوفففففف مامان چرا اول صبحی بهم استرس میدی
بزور از تختم بیرون اومدم و به سمت حموم رفتم
بعد یه دوش دهدقیقهای لباس ساده و راحتی پوشیدم و به سمت آشپزخونه رفتم بعد خوردن چند لقمه از سر میز بلند شدم و بعد خداحافظی
به سمت دانشگاه راه افتادم
*اسلاید بعد لباس ات برا دانشگاه
۱.۵k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.