پارت ۲۰
رفتم پایین یه آب به دست و صورتم زدم و رفتم لباسامو پوشیدم نمیخواستم پیشه این چند تا جاسوس بد به نظر بیام خونه داشت برق میزد هنوز برام سوال بود این بشر خسته نمیشد صدای ناله داشت میومد رفتم تو آشپزخونه دیدم ا/ت داره کمرشو میگیره و ماساژ میده صورتش تو هم بود معلوم بود خیلی بهش فشار اومده عصبانی شدم نمیخواستم همچین اتفاقی براش بیوفته ولی به هر حال اگه اظهار نظر میکرد دعواش میکردم یه لحضه به خودم لعنت فرستادم که باعث شدم همچین دختره بی گناهی انقدر اذیت بشه ولی نزاشتم میمیک صورتم تغییر کنه محکم بهش گفتم
_چرا بهم نگفتی زبونت و موش خورده
+(خندش گرفت) آخ ببخشید نتونستم آشپزخونه رو مرتب کنم کمرم درد میکنه و رگ به رگ شده نمیتونم تکونش بدم(بغض کرد)
_(از پاهاش گرفتم و بغلش کردم و بردم اتاقه خودم) کجات درد میکنه
+هیچی نمیخواد زحمت بکشین خوبم(با تعجب)
_گفتم کجاش درد میکنه(عصبی)
+(اشاره میکنه به کمرش) اینجاش(با بغض)
_(اروم ماساژش میده و اونجارو مالش میده) الان خوب میشه
_چرا بهم نگفتی زبونت و موش خورده
+(خندش گرفت) آخ ببخشید نتونستم آشپزخونه رو مرتب کنم کمرم درد میکنه و رگ به رگ شده نمیتونم تکونش بدم(بغض کرد)
_(از پاهاش گرفتم و بغلش کردم و بردم اتاقه خودم) کجات درد میکنه
+هیچی نمیخواد زحمت بکشین خوبم(با تعجب)
_گفتم کجاش درد میکنه(عصبی)
+(اشاره میکنه به کمرش) اینجاش(با بغض)
_(اروم ماساژش میده و اونجارو مالش میده) الان خوب میشه
۵.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.