اجازه بده کمی خودم را معنا کنم!
اجازه بده کمی خودم را معنا کنم!
من یک تماس بیپاسخم…
یک پیام که دریافت کننده، بدون اینکه بخواند حذفش کرده است…یک نخ سیگار که اشتباهی از سمت فیلتر روشن شده…یک پنجره که آنسویش دیوار کشیدهاند…یک کارت عابر بانکِ گُم شده، که صاحبش مسدودش
کرده…یک تقویمِ آکبندِ سلفُن کشیده شده، برای دو سالِ پیش…یک فیلمِ در حال پخش، برای بینندهای که خوابش برده…یک آینه، تَهِ انبار، رو به دیوار…
من انگار اشتباهی بودهام…
یک نیمه تمام… یک جا مانده… یک به ثمر نرسیده …
یک جملهی ختم شده به سه نقطه …
من یک تماس بیپاسخم…
یک پیام که دریافت کننده، بدون اینکه بخواند حذفش کرده است…یک نخ سیگار که اشتباهی از سمت فیلتر روشن شده…یک پنجره که آنسویش دیوار کشیدهاند…یک کارت عابر بانکِ گُم شده، که صاحبش مسدودش
کرده…یک تقویمِ آکبندِ سلفُن کشیده شده، برای دو سالِ پیش…یک فیلمِ در حال پخش، برای بینندهای که خوابش برده…یک آینه، تَهِ انبار، رو به دیوار…
من انگار اشتباهی بودهام…
یک نیمه تمام… یک جا مانده… یک به ثمر نرسیده …
یک جملهی ختم شده به سه نقطه …
۱.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.