عشق یهوییpart 18
با تهیونگ رفتیم سوار لیموزین بعد رفتیم خونه تهیونگ منو براید استایل بغل کرد وبرد تو اتاق گذاشت روتخت(منحرف نباشید)بعد خودشم اومد کنارم بغلم کرد وگفت:ا/ت
گفتم:بله تهیونگم
تهیونگ:راستش من باید بگم ممنون که هستی وخیلی خیلی دوست دارم.
ا/ت:عزیزم ممنونم تو هم همینطور منم خیلی دوست ندارم ولی عاشقتم عزیزم
تهیونگ:😘لپشو بوس کرد
ا/ت:خب باشه حالا برو حموم یه دوش بگیر
تهیونگ:ولی
ا/ت:ولی نداره
تهیونگ بوسه کوتاهی به لب ا/ت زد وحولش رو برداشت ورفت حموم
*پایان*
گفتم:بله تهیونگم
تهیونگ:راستش من باید بگم ممنون که هستی وخیلی خیلی دوست دارم.
ا/ت:عزیزم ممنونم تو هم همینطور منم خیلی دوست ندارم ولی عاشقتم عزیزم
تهیونگ:😘لپشو بوس کرد
ا/ت:خب باشه حالا برو حموم یه دوش بگیر
تهیونگ:ولی
ا/ت:ولی نداره
تهیونگ بوسه کوتاهی به لب ا/ت زد وحولش رو برداشت ورفت حموم
*پایان*
۱۲.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.