(پارت 49) .I wish I never saw it
ت ا: ا... اره... چطور؟
اجوما: رنگت مثل گچ سفید شده
ت ا: نه... من خوبم... ایییی
اجوما: چیشد دخترم
ت ا: د... دلم اییی
اجوما: الان میگم دکتر بیاد
دلم بدجوری درد گرفته بود از درد گریم گرفته بود ده دقیقه بعد اجوما گفت دکتر اومد همین که دکتر اومد صدای اشنایی به گوشم خورد حتی نمیتونستم سرمو برگردونم
جیمین: اینجا چه خبره؟
اجوما: اقا... خانوم... بدون توجه به اجوما اومد پیشم دوزانو نشست
جیمین: ت ا... چیشده؟
نگرانی تو صورتش موج میزد
ت ا: هق... دلم... دلم درد میکنه هق
جیمین تا خواست چیزی بهم بگه نگاهش به خدمتکارا خورد
جیمین: چی میخواید اینجا؟ گمشید بیرون... برگشت بهم نگاه کرد...چیزی نیست عزیزم... به جانگ هو اشاره کرد تا کارشو شروع کنه
جانگ هو(دکتر): چشم
جانگ هو معاینم کرد بهم ارام بخش زد بعد چند دقیقه دردم اروم گرفت جیمین دکتر دور تر وایساده بودن باهم حرف میزدن
جیمین: حالشون خوبه؟؟؟
جانگ هو: اره... نگران نباش مثل اینکه شوکی یا استرسی چیزی بوده انگار نگران چیزی بوده خداروشکر بخیر گذشت ولی بیشتر حواستو جمع کن به هیچ وجه نباید استرس شوکی بهش واردشه مخصوصا توی این دوره از بارداری... خوب دیگه من میرم کارم داشتی فقط یه تک زنگ بزن دستشو چندبار به شونش زد رفت بیرون
جیمین
پنجه دستمو فرو کردم تو موهام یعنی به خاطره من حالش بد شده؟ نگران من بوده؟ نباید بی خبر میذاشتمش همش به خاطره من ا ت حالش بد شد
لایک
اجوما: رنگت مثل گچ سفید شده
ت ا: نه... من خوبم... ایییی
اجوما: چیشد دخترم
ت ا: د... دلم اییی
اجوما: الان میگم دکتر بیاد
دلم بدجوری درد گرفته بود از درد گریم گرفته بود ده دقیقه بعد اجوما گفت دکتر اومد همین که دکتر اومد صدای اشنایی به گوشم خورد حتی نمیتونستم سرمو برگردونم
جیمین: اینجا چه خبره؟
اجوما: اقا... خانوم... بدون توجه به اجوما اومد پیشم دوزانو نشست
جیمین: ت ا... چیشده؟
نگرانی تو صورتش موج میزد
ت ا: هق... دلم... دلم درد میکنه هق
جیمین تا خواست چیزی بهم بگه نگاهش به خدمتکارا خورد
جیمین: چی میخواید اینجا؟ گمشید بیرون... برگشت بهم نگاه کرد...چیزی نیست عزیزم... به جانگ هو اشاره کرد تا کارشو شروع کنه
جانگ هو(دکتر): چشم
جانگ هو معاینم کرد بهم ارام بخش زد بعد چند دقیقه دردم اروم گرفت جیمین دکتر دور تر وایساده بودن باهم حرف میزدن
جیمین: حالشون خوبه؟؟؟
جانگ هو: اره... نگران نباش مثل اینکه شوکی یا استرسی چیزی بوده انگار نگران چیزی بوده خداروشکر بخیر گذشت ولی بیشتر حواستو جمع کن به هیچ وجه نباید استرس شوکی بهش واردشه مخصوصا توی این دوره از بارداری... خوب دیگه من میرم کارم داشتی فقط یه تک زنگ بزن دستشو چندبار به شونش زد رفت بیرون
جیمین
پنجه دستمو فرو کردم تو موهام یعنی به خاطره من حالش بد شده؟ نگران من بوده؟ نباید بی خبر میذاشتمش همش به خاطره من ا ت حالش بد شد
لایک
۱۲۲.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.