فیک کوک ( اعتماد)پارت۶۸
از زبان ا/ت
همه پیشخدمت ها آماده باش وایستاده بودن جلوی در وقتی رفتیم داخل تزییم کردن یکیشون گفت : خوش اومدین رییس خوش اومدین خانم
سرم رو بالا پایین کردم و رفتیم سمت یه میز بزرگ که به تعداد نفرات صندلی داشت دورش هیچکس جز ما نبود گفتم : وای گرسنمه
جونگ کوک که کنارم نشسته بود لپم رو کشید و گفت : یکم دیگه که همه اومدن غذا میخوریم باشه ؟
گفتم : باشه عشقم
مثلاً خواستم رمانتیک باشم همه توجه پیشخدمت ها سمت ما جلب شد جونگ کوک یه نگاهی به همشون انداخت که همگی نگاهشون رو ازمون گرفتن
خندیدم و گفتم : خیلی اخم هات کار سازه هااا جونگ کوک شی جذبه داری جذاب
گفت : اینقدر جذبه دارم بخاطر من دست و پا میشکست وقتی نوجوون بودم
خندم و خوردم و گفتم : عه اون موقع اون بانویی که دست و پا میشکست کجاست تا من بزنم گردنش رو هم بشکنم
خندید و گفت : اینقدر حسود نباش من که به اونا محل سگ هم نمیزاشتم ولی الان ماجرا با تو فرق میکنه
گفتم : مثلاً چه فرقی
خم شد دمه گوشم و آروم گفت : مثلاً تو جونه منی نبودت منو از پا در میاره
لبخند کوچولویی زدم و نگاش کردم و گفتم : تو هم از این چیزا بلدی
حس کردم یه آدم سیاه پوش رد شد از پشت جونگ کوک ولی فکر کردم توهمه
بالاخره همه اومدن غذا ها رو سفارش دادیم
داشتیم غذا میخوردیم که جیسان گفت : ا/ت یه چیزی دارم براتون
با تعجب و کنجکاوی گفتم : چی ؟
قاب عکس مربعی از کیفش درآورد و داد بهم
آخی این همون عکسیه که اونروز تو باغ از منو جونگ کوک گرفت گفتم : وای چقدر خوشگل شده مرسی جیسان
گفت : خواهش میکنم خوشگلم
لی یان و جانگ شین بدجوری باهم گرم گرفته بودن ولی جانگ شین انگار مظطرب بود و نگاهشم همش روی اطراف میچرخید
تهیونگ و جیسان هم زیر زیرکی یه کارایی میکردن که با نگاه های وحشتناک جونگ کوک روبه رو میشدن زدم به بازوی جونگ کوک و آروم طوری که فقط خودش بشنوه گفتم : چیکارشون داری خب با چشمات کم مونده تهیونگ رو بخوری
برای اینکه خودشو بیخیال جلوه بده دستش رو گذاشت پشت صندلیم و گفت : من که با اونا کاری ندارم
همه یجورایی درحال بحث باهم بودن ولی منو جونگ کوک فقط بی صدا بودیم
جونگ کوک هم از این فرصت استفاده کرد به صورتم نگاه کرد وبا لبخند و چشمای خمار گفت : امروز خیلی خوشگل شده بودی
موهام رو داد پشت گوشم که منم گفتم : تو هم خیلی خوشتیپ تر شده بودی
گفت : امروز تونستیم عادی باشیم؟
گفتم: آره عادیه عادی بودیم نگران نباش
تهیونگ با صدای بلند گفت : آی آی شما دوتا کفتر های عاشق رو امروز تنها گذاشتیم بیشتر عاشق شدین
جونگ کوک برای اولین بار توی جمع خندید که همه به خنده افتادن جونگ کوک بهم نگاه کرد و گفت : مگه میشه با همچین آدمی باشی و عاشقش نباشی
لبخندی زدم که همه با شوق خندیدن و جیسان و لی یان هم دست زدن
بعد از غذا بلند شدم و گفتم : یه سرم برم WC بیام
لی یان گفت : خواهرم مثلاً از خارج برگشتی ها
لبخنده شیطنتم رو تحویل جمع دادم و رفتم سمت دستشویی
همه پیشخدمت ها آماده باش وایستاده بودن جلوی در وقتی رفتیم داخل تزییم کردن یکیشون گفت : خوش اومدین رییس خوش اومدین خانم
سرم رو بالا پایین کردم و رفتیم سمت یه میز بزرگ که به تعداد نفرات صندلی داشت دورش هیچکس جز ما نبود گفتم : وای گرسنمه
جونگ کوک که کنارم نشسته بود لپم رو کشید و گفت : یکم دیگه که همه اومدن غذا میخوریم باشه ؟
گفتم : باشه عشقم
مثلاً خواستم رمانتیک باشم همه توجه پیشخدمت ها سمت ما جلب شد جونگ کوک یه نگاهی به همشون انداخت که همگی نگاهشون رو ازمون گرفتن
خندیدم و گفتم : خیلی اخم هات کار سازه هااا جونگ کوک شی جذبه داری جذاب
گفت : اینقدر جذبه دارم بخاطر من دست و پا میشکست وقتی نوجوون بودم
خندم و خوردم و گفتم : عه اون موقع اون بانویی که دست و پا میشکست کجاست تا من بزنم گردنش رو هم بشکنم
خندید و گفت : اینقدر حسود نباش من که به اونا محل سگ هم نمیزاشتم ولی الان ماجرا با تو فرق میکنه
گفتم : مثلاً چه فرقی
خم شد دمه گوشم و آروم گفت : مثلاً تو جونه منی نبودت منو از پا در میاره
لبخند کوچولویی زدم و نگاش کردم و گفتم : تو هم از این چیزا بلدی
حس کردم یه آدم سیاه پوش رد شد از پشت جونگ کوک ولی فکر کردم توهمه
بالاخره همه اومدن غذا ها رو سفارش دادیم
داشتیم غذا میخوردیم که جیسان گفت : ا/ت یه چیزی دارم براتون
با تعجب و کنجکاوی گفتم : چی ؟
قاب عکس مربعی از کیفش درآورد و داد بهم
آخی این همون عکسیه که اونروز تو باغ از منو جونگ کوک گرفت گفتم : وای چقدر خوشگل شده مرسی جیسان
گفت : خواهش میکنم خوشگلم
لی یان و جانگ شین بدجوری باهم گرم گرفته بودن ولی جانگ شین انگار مظطرب بود و نگاهشم همش روی اطراف میچرخید
تهیونگ و جیسان هم زیر زیرکی یه کارایی میکردن که با نگاه های وحشتناک جونگ کوک روبه رو میشدن زدم به بازوی جونگ کوک و آروم طوری که فقط خودش بشنوه گفتم : چیکارشون داری خب با چشمات کم مونده تهیونگ رو بخوری
برای اینکه خودشو بیخیال جلوه بده دستش رو گذاشت پشت صندلیم و گفت : من که با اونا کاری ندارم
همه یجورایی درحال بحث باهم بودن ولی منو جونگ کوک فقط بی صدا بودیم
جونگ کوک هم از این فرصت استفاده کرد به صورتم نگاه کرد وبا لبخند و چشمای خمار گفت : امروز خیلی خوشگل شده بودی
موهام رو داد پشت گوشم که منم گفتم : تو هم خیلی خوشتیپ تر شده بودی
گفت : امروز تونستیم عادی باشیم؟
گفتم: آره عادیه عادی بودیم نگران نباش
تهیونگ با صدای بلند گفت : آی آی شما دوتا کفتر های عاشق رو امروز تنها گذاشتیم بیشتر عاشق شدین
جونگ کوک برای اولین بار توی جمع خندید که همه به خنده افتادن جونگ کوک بهم نگاه کرد و گفت : مگه میشه با همچین آدمی باشی و عاشقش نباشی
لبخندی زدم که همه با شوق خندیدن و جیسان و لی یان هم دست زدن
بعد از غذا بلند شدم و گفتم : یه سرم برم WC بیام
لی یان گفت : خواهرم مثلاً از خارج برگشتی ها
لبخنده شیطنتم رو تحویل جمع دادم و رفتم سمت دستشویی
۱۶۷.۹k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.