روزی روزگاری عشق ... part 24
بعد از تموم شدن شامشون ، جمع کردن و شستن ظرفا
رفتن رو به روی هم روی کاناپه ها نشستن
باباش : نمی خوای توضیح بدی ؟
جانگ می : چرا ... خب ... بابا ... ببین قضیه از این قراره ...( همه چیزو میگه )
باباش : پس اون باهات این کارو کرد ؟* تعجب
جانگ می : آره * گریه
باباش : خب ببخشید دخترم اما ... کرم از خودت بوده
جانگ می : باباااااا * گریش شدید تر میشه
باباش: حالا اشکال نداره من فردا با تهیونگ حرف میزنم ... تو هم آنقدر خودتو عذاب نده و عذاب وجدان نداشته باش
جانگ می : چشم * سرس پایینه
باباش : فردا تو مدرسه مواظب خودت باش
جانگ می : باشه
باباش : حالا هم برو بخواب فردا باید صبح زود بیدار بشی
جانگ می : باشه
هر دو دو رفتن خوابیدن اما جانگ می خوابش نمی برد نگران بود
نگران اینکه تهیونگ ولش کنه
صبح زود تر از باباش بیدار شد
آماده شد و صبحونه را درست کرد
باباش : این وقت صبح تو بیداری ؟ * تعجب
جانگ می : آره زود تر از شما بیدار شدم * با دهن پر
باباش : اها
جانگ می : خب دیگه من برم کاری نداری ؟
باباش : نه
جانگ می : خداحافظیییی
باباش : خدافظ مواظب خودت باش
به سمت مدرسه راه افتاد
دیشب با خودش تصمیم گرفت که خود واقعیشو به اون دخترای تکبت نشون بده
زنگ اول گذشت و هنوزم خبری از تهیونگ نشده بود
پس تصمیم گرفت از دوهی بپرسه
جانگ می : میگم دوهی ؟
دوهی : بله ؟
جانگ می: داداشت امروز نیومد ...
دوهی : اها تهیونگ ... اون برای ۵ پله مجبور شد بره خارج از کشور
جانگ می : واقعااا * تعجب
دوهی : آره
جانگ می : اها
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
رفتن رو به روی هم روی کاناپه ها نشستن
باباش : نمی خوای توضیح بدی ؟
جانگ می : چرا ... خب ... بابا ... ببین قضیه از این قراره ...( همه چیزو میگه )
باباش : پس اون باهات این کارو کرد ؟* تعجب
جانگ می : آره * گریه
باباش : خب ببخشید دخترم اما ... کرم از خودت بوده
جانگ می : باباااااا * گریش شدید تر میشه
باباش: حالا اشکال نداره من فردا با تهیونگ حرف میزنم ... تو هم آنقدر خودتو عذاب نده و عذاب وجدان نداشته باش
جانگ می : چشم * سرس پایینه
باباش : فردا تو مدرسه مواظب خودت باش
جانگ می : باشه
باباش : حالا هم برو بخواب فردا باید صبح زود بیدار بشی
جانگ می : باشه
هر دو دو رفتن خوابیدن اما جانگ می خوابش نمی برد نگران بود
نگران اینکه تهیونگ ولش کنه
صبح زود تر از باباش بیدار شد
آماده شد و صبحونه را درست کرد
باباش : این وقت صبح تو بیداری ؟ * تعجب
جانگ می : آره زود تر از شما بیدار شدم * با دهن پر
باباش : اها
جانگ می : خب دیگه من برم کاری نداری ؟
باباش : نه
جانگ می : خداحافظیییی
باباش : خدافظ مواظب خودت باش
به سمت مدرسه راه افتاد
دیشب با خودش تصمیم گرفت که خود واقعیشو به اون دخترای تکبت نشون بده
زنگ اول گذشت و هنوزم خبری از تهیونگ نشده بود
پس تصمیم گرفت از دوهی بپرسه
جانگ می : میگم دوهی ؟
دوهی : بله ؟
جانگ می: داداشت امروز نیومد ...
دوهی : اها تهیونگ ... اون برای ۵ پله مجبور شد بره خارج از کشور
جانگ می : واقعااا * تعجب
دوهی : آره
جانگ می : اها
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
۹.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.