پارت ۳
پارت ۳
موضوع : اگه باهاشون قهر کونی
۳ اتسوشی
از دید میکو
الان چند روزیه سر یه موضوع مسخره که یادم نمیاد چیه با اتسوشی دعوا کردم الان توی کافه ای هستم که همیشه با اتسو میومدم دلم براش تنگ شده ولی تمیتونم برم پیشش با اینکه قبل از اینکه از خونه بزنم بیرون ازم معذرت خواهی کرد دلم میخواد ببینمش داشتم توی خیابون راه میرفتم که اتسو رو خونی دیدم
میکو : اتسو چرا زخمی شدی بیا رو کولم
وقتی گذاشتمش روی کولم بیهوش شد نگرانشم بردمش پیش دکتر یوسانو
میکو : دکتر یوسانو لطفا به اتسوشی کمک کنید لطفا حالش بده
مطمئنم دوباره با اکوتاگاوا مبارزه کرده سریع رفتم سمت اکوتاگاوا و باهاش شروع به مبارزه کردم راشومون واقعا قویه داشت میومد سمت شکمم که شکمم رو تبدیل به یخ کردم خلاصه مبارزه کردیم و شکستش دادم وقتی رسیدم اتسوشی بیدار شده بود سریع رفتم سمتش و بغلش کردم در گوشش گفتم
میکو : دیگه اینطوری نگرانم نکن اکوتاگاوا دیگه باخت نیاز نیست دیگه باهاش مبارزه کنی لطفا
اتسوشی منو بغل کرد
اتسو : باشه موش کوچولوی من
پایان ببخشید اتسوشی کوتاه بود اخه اتسوشی بدبخت پسر خوبیه دلیل برای دعوا پیدا نکردم
موضوع : اگه باهاشون قهر کونی
۳ اتسوشی
از دید میکو
الان چند روزیه سر یه موضوع مسخره که یادم نمیاد چیه با اتسوشی دعوا کردم الان توی کافه ای هستم که همیشه با اتسو میومدم دلم براش تنگ شده ولی تمیتونم برم پیشش با اینکه قبل از اینکه از خونه بزنم بیرون ازم معذرت خواهی کرد دلم میخواد ببینمش داشتم توی خیابون راه میرفتم که اتسو رو خونی دیدم
میکو : اتسو چرا زخمی شدی بیا رو کولم
وقتی گذاشتمش روی کولم بیهوش شد نگرانشم بردمش پیش دکتر یوسانو
میکو : دکتر یوسانو لطفا به اتسوشی کمک کنید لطفا حالش بده
مطمئنم دوباره با اکوتاگاوا مبارزه کرده سریع رفتم سمت اکوتاگاوا و باهاش شروع به مبارزه کردم راشومون واقعا قویه داشت میومد سمت شکمم که شکمم رو تبدیل به یخ کردم خلاصه مبارزه کردیم و شکستش دادم وقتی رسیدم اتسوشی بیدار شده بود سریع رفتم سمتش و بغلش کردم در گوشش گفتم
میکو : دیگه اینطوری نگرانم نکن اکوتاگاوا دیگه باخت نیاز نیست دیگه باهاش مبارزه کنی لطفا
اتسوشی منو بغل کرد
اتسو : باشه موش کوچولوی من
پایان ببخشید اتسوشی کوتاه بود اخه اتسوشی بدبخت پسر خوبیه دلیل برای دعوا پیدا نکردم
۴.۴k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.