پارت۹فیک:🌹ارباب عاشق🌹
_نمیدونم اگه به موقع نمیرسیدچه بلایی سرم میومد،بنابراین زندگیمو مدیون اونم ،ولی وقتی دیدم اونو کشت ازش ترسیدم،اون خیلی خطرناکه،وقتی داشت اونو میکشت،هیچ ترسی تو چشاش ندیدم،انگار کار همیشگیشه تمام گلوله های اسلحشو خالی جسد اون کثافت کردوبعداز اینکه با دستمالش صورت خونیش رو پاک کرداومد سمتم خیلی ترسیده بودم ،حالا هم که جلو چشام یه نفرو کشته بود رفته رفته بیشتر ازش میترسیدم
رفتم عقب ولی اون اومد جلو وبازم رفتم واونقدر رفتم تاپام به سنگی گیر کرد وداشتم میوفتادم که دستمو گرفت وکشیدم سمت خودش که افتادم بغلش،ضربان قلبم رفته بود رو هزار،باز این چه تصادفی بود؟چرا باید دوباره بیوفتم بغلش؟
اونقدری بهش چسبیده بودم که خیلی راحت میتونستم صدای ضربان نامنظم قلبش رو بشنوم،اون که وقتی اون عوضی رو میکشت خیلی ریلکس بودواصلا ترسی تو چهرش نبود ولی حالاچرا ضربان قلبش اینقدر رفته بالا؟یعنی دلیلش چیه؟چرا قلبش میخاد از سینس بزنه بیرون؟..
+نمیدونم چرا ولی دلم میخاس بیشتر بغلش کنم ولی نه،من نباید به زنی اعتماد کنم،مگه پدرم ازم قول نگرف که به هیچ زنی اعتماد نکنم؟حالا من چم شده؟نباید بزارم صورت معصومش فریبم بده
زود از افکارم اومدم بیرون واز خودم جداش کردم وابرو هامو گره کردم وازش پرسیدم
+معلومه این وقت شب اینجا چه غلطی میکنی؟
_ار..با..ب..مم..من
+خفه شوووو...معلومه تو ماشین اون عوضی چه غلطی میکردی؟برا چی از عمارت اومدی بیرون؟
_.............
+چرا لال شدی؟حرفففففف بزننننننننن😡
_من..می..خاستم..برم خونم وچون هیچ تا..کسی نبود سوار ماشین اون شدم ،ببخشیدارباب
+چرا میخاستی بری خونت؟مگه نمیتونستی پیش بقیه خدمتکارا بخابی؟مگه عمارت خراب شده من یه جا برای تو نداش که میخاستی این موقع شب بری خونت؟
_ببخشید ارباب من چون تو خونه خودم راحت بودم میخاستم بعد کارم برگردم اونجا
+خوب گوشاتو وا کن ببین چی میگم،از حالا دیگه حق نداری به خونت برگردی باید برا همیشه بمونی تو عمارت پیش بقیه خدمتکارا فهمیدی؟
_ولی من
+چیه نکنه نمیخای قبول کنی؟چن دقیقه پیشو نکنه یادت رفته چی شد؟فک میکنی نمیتونم بکشمت؟اصلا میدونی روزی چن نفر آدم میکشم؟میدونی من کی هستم؟
_.....
+من بزرگترین مافیای کره هستم ،حالا فهمیدی؟
_وقتی گف بزرگترین مافیای کره ،قلبم داش میومد تو دهنم،خيلیییی ازش ترسیدم
+خوب حالا چی نکنه بازم میخای قبول نکنی؟
_نه ار...با..ب قبول می..کن..م
+خوبهس گومشو تو ماشین
_چ..شم
.........
حمایت یادتون نره وببخشید که دیر شد😘😘
رفتم عقب ولی اون اومد جلو وبازم رفتم واونقدر رفتم تاپام به سنگی گیر کرد وداشتم میوفتادم که دستمو گرفت وکشیدم سمت خودش که افتادم بغلش،ضربان قلبم رفته بود رو هزار،باز این چه تصادفی بود؟چرا باید دوباره بیوفتم بغلش؟
اونقدری بهش چسبیده بودم که خیلی راحت میتونستم صدای ضربان نامنظم قلبش رو بشنوم،اون که وقتی اون عوضی رو میکشت خیلی ریلکس بودواصلا ترسی تو چهرش نبود ولی حالاچرا ضربان قلبش اینقدر رفته بالا؟یعنی دلیلش چیه؟چرا قلبش میخاد از سینس بزنه بیرون؟..
+نمیدونم چرا ولی دلم میخاس بیشتر بغلش کنم ولی نه،من نباید به زنی اعتماد کنم،مگه پدرم ازم قول نگرف که به هیچ زنی اعتماد نکنم؟حالا من چم شده؟نباید بزارم صورت معصومش فریبم بده
زود از افکارم اومدم بیرون واز خودم جداش کردم وابرو هامو گره کردم وازش پرسیدم
+معلومه این وقت شب اینجا چه غلطی میکنی؟
_ار..با..ب..مم..من
+خفه شوووو...معلومه تو ماشین اون عوضی چه غلطی میکردی؟برا چی از عمارت اومدی بیرون؟
_.............
+چرا لال شدی؟حرفففففف بزننننننننن😡
_من..می..خاستم..برم خونم وچون هیچ تا..کسی نبود سوار ماشین اون شدم ،ببخشیدارباب
+چرا میخاستی بری خونت؟مگه نمیتونستی پیش بقیه خدمتکارا بخابی؟مگه عمارت خراب شده من یه جا برای تو نداش که میخاستی این موقع شب بری خونت؟
_ببخشید ارباب من چون تو خونه خودم راحت بودم میخاستم بعد کارم برگردم اونجا
+خوب گوشاتو وا کن ببین چی میگم،از حالا دیگه حق نداری به خونت برگردی باید برا همیشه بمونی تو عمارت پیش بقیه خدمتکارا فهمیدی؟
_ولی من
+چیه نکنه نمیخای قبول کنی؟چن دقیقه پیشو نکنه یادت رفته چی شد؟فک میکنی نمیتونم بکشمت؟اصلا میدونی روزی چن نفر آدم میکشم؟میدونی من کی هستم؟
_.....
+من بزرگترین مافیای کره هستم ،حالا فهمیدی؟
_وقتی گف بزرگترین مافیای کره ،قلبم داش میومد تو دهنم،خيلیییی ازش ترسیدم
+خوب حالا چی نکنه بازم میخای قبول نکنی؟
_نه ار...با..ب قبول می..کن..م
+خوبهس گومشو تو ماشین
_چ..شم
.........
حمایت یادتون نره وببخشید که دیر شد😘😘
۳.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.