فرشته ی مرگ part 6
نفس عمیقی کشیدم به گروهی از ادمایی که اونجا نشستهبودن پیوستم تمام مدت نگاه سنگینی روی خودم حس میکرد تا بالاخره تصمیمگرفتم نگاهی به دور و برم بندازم نگاهم به جانگ کوک افتاد که بهم زل زده برای چند ثانیه نگاهم بهش گره خورده بود که یکی از مرد هایی که اونجا بودن صداش زد ولی منهمچنان بهش نگاه میکردمو با خودم میگفتم که چطور باید بهش نزدیک بشم
برای چند دقیقه توی افکارم غرق شدم که دست کسی جلوم دراز شد و گفت :افتخار میدید؟
با تعجب سرم رو اوردم بالا که با چهره ی جانگ کوک روبه رو شدی
گفتم :من؟
سری به معنی اره تکون داد میشه گفت نگاه تمام مهمون ها روی ما دوتا بود
با کمی مکث قبول کردم و دستشو گرفتم به جایی که بقیه مهمون ها میرقصیدن رفتیم داشتیم میرقصیدیم من دنبال یه فرصت بودم که چاقو رو از زیر دامنم در بیارم که همون موقع جانگ کوک با یکی از اون مرد هایی که میرقصید برخورد کرد خواستم از این فرست استفاده کنم که چاقو رو بیارم بیرون که دستم توسط جانگ کوک گرفته شد نگای به چشمای پر استرسم انداخت که بهم نزدیک تر شد مو هامو پشت گوشم زد
وگفت:هر چقدر هم که از رقصیدنمون لذت ببرم ترجیح میدم بدونم کی تو رو برای کشتن من فرستاده
در حالی که به رقصیدنمون ادامه میدادم گفتم :منظورتون رو نمیفهمم من چرا باید به کسی مثل شما اسیب برسونم؟
که با پوزخندی گفت :آه عزیزم تو فکر میکنی من نمیدونم تو کی هستی ؟
در حالی که سعی میکردم ارامشمو حفظ کنم لبخندی زدم و گفتم :منظورت اینکه دیگه راهی به غیر از مردن برام نمونده ؟
کنار گوشم خم شد و گفت :همه یه راه دارن اونم مرگشونه ولی من به تو دوتا راه میدم
ابرو هام بالا پرید و گفتم :چه راهی؟
ادامه داد و گفت: امشب به من میگی که کی تورو فرستاده اینجا رو ترک میکنی که اینم فکر کنم بعد از خروجت رئیست بفهمه من هنوز زندم میکشتت یا اینکه پیش من میمونی و کمکم میکنی تا اونی که تو رو فرستاده رو به زانو در بیارم
از حرفش غافلگیر شدم
جانگ کوک برای آخرین بار خم شد گفت: تا اخر شب جوابمو بده عزیزم من ادم صبوری هستم بر خلاف کسی که تو رو فرستاده تا منو بکشی
اروم گونمو بوسید و رفت
بعد از رفتنش اهنگ تموم شد ولی من هنوز اونجا در تعجب وایساده بودم که بعد از چند ثانیه به خودم اومدم و رفتم نشستم سر جام
تمام دخترایی که دورم بودن بعد بخم نگاه میکردن براشون عجیب بو که جونگ کوک چی بهم گفته
توی اقکارم غرق شدم وبه حرفف های جونگ کوک فکر میکردم
کم کم مهمونی تموم شد و همه یکی یکی میرفتن وقتی همه رفتن من بودم و یه سالن خیلی بزرگ و بهم ریخته
توی همین مدت جنگکوک با گیلاس شرابی که توی دستش بود اومد نشست رو به روی من و گفت :
برای چند دقیقه توی افکارم غرق شدم که دست کسی جلوم دراز شد و گفت :افتخار میدید؟
با تعجب سرم رو اوردم بالا که با چهره ی جانگ کوک روبه رو شدی
گفتم :من؟
سری به معنی اره تکون داد میشه گفت نگاه تمام مهمون ها روی ما دوتا بود
با کمی مکث قبول کردم و دستشو گرفتم به جایی که بقیه مهمون ها میرقصیدن رفتیم داشتیم میرقصیدیم من دنبال یه فرصت بودم که چاقو رو از زیر دامنم در بیارم که همون موقع جانگ کوک با یکی از اون مرد هایی که میرقصید برخورد کرد خواستم از این فرست استفاده کنم که چاقو رو بیارم بیرون که دستم توسط جانگ کوک گرفته شد نگای به چشمای پر استرسم انداخت که بهم نزدیک تر شد مو هامو پشت گوشم زد
وگفت:هر چقدر هم که از رقصیدنمون لذت ببرم ترجیح میدم بدونم کی تو رو برای کشتن من فرستاده
در حالی که به رقصیدنمون ادامه میدادم گفتم :منظورتون رو نمیفهمم من چرا باید به کسی مثل شما اسیب برسونم؟
که با پوزخندی گفت :آه عزیزم تو فکر میکنی من نمیدونم تو کی هستی ؟
در حالی که سعی میکردم ارامشمو حفظ کنم لبخندی زدم و گفتم :منظورت اینکه دیگه راهی به غیر از مردن برام نمونده ؟
کنار گوشم خم شد و گفت :همه یه راه دارن اونم مرگشونه ولی من به تو دوتا راه میدم
ابرو هام بالا پرید و گفتم :چه راهی؟
ادامه داد و گفت: امشب به من میگی که کی تورو فرستاده اینجا رو ترک میکنی که اینم فکر کنم بعد از خروجت رئیست بفهمه من هنوز زندم میکشتت یا اینکه پیش من میمونی و کمکم میکنی تا اونی که تو رو فرستاده رو به زانو در بیارم
از حرفش غافلگیر شدم
جانگ کوک برای آخرین بار خم شد گفت: تا اخر شب جوابمو بده عزیزم من ادم صبوری هستم بر خلاف کسی که تو رو فرستاده تا منو بکشی
اروم گونمو بوسید و رفت
بعد از رفتنش اهنگ تموم شد ولی من هنوز اونجا در تعجب وایساده بودم که بعد از چند ثانیه به خودم اومدم و رفتم نشستم سر جام
تمام دخترایی که دورم بودن بعد بخم نگاه میکردن براشون عجیب بو که جونگ کوک چی بهم گفته
توی اقکارم غرق شدم وبه حرفف های جونگ کوک فکر میکردم
کم کم مهمونی تموم شد و همه یکی یکی میرفتن وقتی همه رفتن من بودم و یه سالن خیلی بزرگ و بهم ریخته
توی همین مدت جنگکوک با گیلاس شرابی که توی دستش بود اومد نشست رو به روی من و گفت :
۵.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.