چند پارتی تهیونگ پارت ۲
صدای باز شدن در پذیرایی ریشه ی افکارت رو پاره کرد. خودت رو به خواب زدی. نمیخواستی باهاش حرف بزنی.
در اتاق باز شد و وارد اتاق شد. کنارت روی تخت نشست. سنگینیه نگاهش رو احساس میکردی.
بیب میدونم بیداری
_.......
بیبی باهام حرف بزن
_.......
اه
اهی کشید و کنارت روی تخت دراز کشید. تمام وزنش رو رو دست سمت راستش انداخت و بهت نگاه کرد(امیدوارم فهمیده باشید چه جوری میگم)
نمیخوای باهام حرف بزنی نه؟
_.........
پوفی کشید و ساعدت رو از روی چشات برداشت. با دست ازادش پلکات رو از هم باز کرد.
بیبی باهام حرف بزن
_.......
اگه باهام حرف نزنی تا خود صبح بالا سرت حرف میزنم
_.......
باشه
ام سو ساری بات ایز فیک لاو فیک لاو فیک لاو
فایررررررر
دانمایت او او او ناناناناناناعه ناناناناناناعه نانانانا...
_خفه شو دیگه اههه
عه دیدی حرف زدی
_........
اووووفف بیبی حرف بزن باهام
دیگه از مقاومت خسته شدی واسه همین تصمیم گرفتی کوتاه بیای و تسلیم شی.
_چته چی میخوای؟
بیب ببخشید من معذرت میخوام
_مهم نیست
چرا مهمه بخدا میخواستم شوخی کنم باهات
_برام اهمیت نداره ولم کن میخوام بخوابم
لایک یادت نره ستاره☆❤
در اتاق باز شد و وارد اتاق شد. کنارت روی تخت نشست. سنگینیه نگاهش رو احساس میکردی.
بیب میدونم بیداری
_.......
بیبی باهام حرف بزن
_.......
اه
اهی کشید و کنارت روی تخت دراز کشید. تمام وزنش رو رو دست سمت راستش انداخت و بهت نگاه کرد(امیدوارم فهمیده باشید چه جوری میگم)
نمیخوای باهام حرف بزنی نه؟
_.........
پوفی کشید و ساعدت رو از روی چشات برداشت. با دست ازادش پلکات رو از هم باز کرد.
بیبی باهام حرف بزن
_.......
اگه باهام حرف نزنی تا خود صبح بالا سرت حرف میزنم
_.......
باشه
ام سو ساری بات ایز فیک لاو فیک لاو فیک لاو
فایررررررر
دانمایت او او او ناناناناناناعه ناناناناناناعه نانانانا...
_خفه شو دیگه اههه
عه دیدی حرف زدی
_........
اووووفف بیبی حرف بزن باهام
دیگه از مقاومت خسته شدی واسه همین تصمیم گرفتی کوتاه بیای و تسلیم شی.
_چته چی میخوای؟
بیب ببخشید من معذرت میخوام
_مهم نیست
چرا مهمه بخدا میخواستم شوخی کنم باهات
_برام اهمیت نداره ولم کن میخوام بخوابم
لایک یادت نره ستاره☆❤
۳.۲k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.