جنون ارواح پارت 8
توی مدتی که جونگکوک تیمارستان بود تنها مشکلش که درمان شد مریضیش یعنی ام اس بود !
توی یک ماه این مشکل برطرف شد اما دیوونگیش هنوز همون بود ! نه تنها آروم نشد بلکه بدتر شد
در واقع فقط یه چیز باعث شد حالش بدتر بشه ؛
اتفاقی که بعد از اومدن مریضی جدید افتاد !
قضیه این بود که ماه اولی که کوک اونجا بود تقریبا به خاطر فضای اروم اونجا حس امنیت میکرد و حالش بهتر شده بود
اما وقتی اون مریض به اونجا اومد دوباره دیوونه شد !
شبی که اون فرد به اونجا اومد کوک خواب بود و نفهمیده بود که کس دیگه ای به اونجا اومده
ولی ....
کوک ویو
ساعت تقریبا 3 صبح بود و منم خواب بودم
احساس کردم یکی داره صدام میکنه
شخص سوم: اوپا ، اوپا پاشو
صداش شبیه رائون بود
چشمام رو باز کردم و خواستم به اطراف نگاه کنم
ولی رائون رو رو به روم دیدم !
سر و صورت و بدنش کاملا خونی بود
دقیقا همونطور که توی باغ پیداش کردم !
+ جییییغ تو اینجا چیکار میکنییی
- هییییس اروم باش ، من واقعی نیستم فقط یه روحم
+ چی میگی ؟
- فقط خواستم بهت بگم قاتل من توی این تیمارستانه و همین امروز به اینجا اومده ، برو و پیداش کن ، اگه پیداش کنی به ارامش میرسی !
عربده ای زدم و سرم و بین دستام گرفتم
مگه همچین چیزی ممکنه ؟
پرستارهای مخصوصم یعنی سوهی و سومی اومدن بالای سرم
سومی: اقای جئون اقای جئون حالتون خوبه
+ ولم کنین ولم کنیننن
سوهی : یعنی چشه
سومی : بزار من یه آرامش بخش بهش بزنم
" روز بعد "
بیدار شدم
یه سرم بهم وصل بود
یاد دیشب افتادم و دست و پام لرزید
پرستارم یعنی کانگ سوهی اومد پیشم ( سوهی ₩ )
₩ حالت خوبه ؟ بهتری ؟
+ اره
+ یه سوال
₩ بگو
+ دیروز کسی اومده اینجا ؟
₩ مریض ؟
+ اره
₩ خب اره
+ اسمش چیه ؟ کدوم اتاقه ؟ مشکلش چیه ؟
₩ اسمش چوی سونگ مینه ، همین اتاق بغلی تو ، مشکلشم این بوده که آدما رو بی دلیل یا با دلایل مسخره تهدید میکرده و میکشته
.
.
.
توی یک ماه این مشکل برطرف شد اما دیوونگیش هنوز همون بود ! نه تنها آروم نشد بلکه بدتر شد
در واقع فقط یه چیز باعث شد حالش بدتر بشه ؛
اتفاقی که بعد از اومدن مریضی جدید افتاد !
قضیه این بود که ماه اولی که کوک اونجا بود تقریبا به خاطر فضای اروم اونجا حس امنیت میکرد و حالش بهتر شده بود
اما وقتی اون مریض به اونجا اومد دوباره دیوونه شد !
شبی که اون فرد به اونجا اومد کوک خواب بود و نفهمیده بود که کس دیگه ای به اونجا اومده
ولی ....
کوک ویو
ساعت تقریبا 3 صبح بود و منم خواب بودم
احساس کردم یکی داره صدام میکنه
شخص سوم: اوپا ، اوپا پاشو
صداش شبیه رائون بود
چشمام رو باز کردم و خواستم به اطراف نگاه کنم
ولی رائون رو رو به روم دیدم !
سر و صورت و بدنش کاملا خونی بود
دقیقا همونطور که توی باغ پیداش کردم !
+ جییییغ تو اینجا چیکار میکنییی
- هییییس اروم باش ، من واقعی نیستم فقط یه روحم
+ چی میگی ؟
- فقط خواستم بهت بگم قاتل من توی این تیمارستانه و همین امروز به اینجا اومده ، برو و پیداش کن ، اگه پیداش کنی به ارامش میرسی !
عربده ای زدم و سرم و بین دستام گرفتم
مگه همچین چیزی ممکنه ؟
پرستارهای مخصوصم یعنی سوهی و سومی اومدن بالای سرم
سومی: اقای جئون اقای جئون حالتون خوبه
+ ولم کنین ولم کنیننن
سوهی : یعنی چشه
سومی : بزار من یه آرامش بخش بهش بزنم
" روز بعد "
بیدار شدم
یه سرم بهم وصل بود
یاد دیشب افتادم و دست و پام لرزید
پرستارم یعنی کانگ سوهی اومد پیشم ( سوهی ₩ )
₩ حالت خوبه ؟ بهتری ؟
+ اره
+ یه سوال
₩ بگو
+ دیروز کسی اومده اینجا ؟
₩ مریض ؟
+ اره
₩ خب اره
+ اسمش چیه ؟ کدوم اتاقه ؟ مشکلش چیه ؟
₩ اسمش چوی سونگ مینه ، همین اتاق بغلی تو ، مشکلشم این بوده که آدما رو بی دلیل یا با دلایل مسخره تهدید میکرده و میکشته
.
.
.
۱۳.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.