𝓑𝓮𝓽𝓻𝓪𝔂𝓪𝓵
𝓟𝓪𝓻𝓽:𝓯𝓲𝓯𝓽𝓮𝓮𝓷
وارد دفتر شدم هیچوقت خودمو تو اینجور جاها تصور نمیکردم در بستم پشت لب تاپ پیج تهیونگ رو زدم رو پشتاش عکس لینو رو با خودشو تازگیا پشت کرده وقتی دیدم لینو لبخند میزنه لبخند اومد رو لبام حداقل اون خوشحاله همینجوری داشتم پشتاشو میدیدم که همین الان استوری گذاشت زدم رو استوریش،استوریش تمامی کارکنان اونجا بودن کنار هم عکس گرفته بودند تهیونگ ریما هم پیش هم بودن وقتی اونارو پیش هم میدیدم حسودی میکردم زیر استوریش نوشته بود درکنار هن سهام شرکت میبریم بالا لب تاپ خاموش کردم تکیه دادم به صندلی
▪︎two or three days later▪︎
تو شرکت مشغول کارا بودم هرشب میرفتم لینو رو میدیدم یواشکی چند روزه که اصلا تهیونگ رو ندادیم دلم براش دلتنگ شده بود نکنه اون ریما وای نه ات فکر بد نکن با فکرام درگیر بودم که در باز شد منشی سئون بود
منشی: سلام خانم ات اقای سئون درباره مسئله مهمی کارتون دارن
ات: باشه
از جام پاشدم سمت دفتر سئون در زدن داخل شدم
ات: کاری داشتی؟
سئون: خب میدونی که ما میخواییم شرکت بیشتر سود کنه پس با شرکت کیم توافق نامه بستیم
ات: چی نه اصلا نمیشه تهیونگ من اینجا سرمایه کردم این توافق نامه رو بهم بزنید
سئون: چی فک کردی ات من نمیتونم بخاطر رابطه ای که بهم خورده به شرکت ضرر بزنم
ات: نمیشه من امضا نمیکنم
سئون: تمامی سهام دارها امضا کردن پس نکردن تو هیچه
سرمو انداختم پایین خیلی ریسک پذیری بزرگی بود تهیونگ منو کنار سئون میدید قطعا دیوونه میشه اصلا بیخیال منو از اون جدا شدم اون نمیتونه کاری کنه
ات: باشه
سئون: خب پس امشب اماده شو جلسه دارین توی کلوپ با شرکت کیم
ات: باشه
خواستم برم که صدام زد
سئون: این لباس باید بپوشی
چشم غره رفتمو لباس برداشتم از شرکت زدم بیرون به سمت هتل حرکت کردم تو این چند روز واسه خودم از طرف شرکت ماشین دادن و یه خونه و تهیونگ خداروشکر اونجا رو بلد نیست
وارد خونه شدم یه خونه کوچیک بود البته واسه یک نفر کافی بود لباسو دیدم این چرا اینقد کوتاه یادمه وقتی دوست دختر تهیونگ بودم یه لباس قرمز کوتاه پوشیدم چه بلایی سرم اومد لباس برداشتم یه لباس مشکی کوتاه بود که اصلا استین نداشت فقط چند دقیقه بعد هوا تاریک میشه لباسو تنم کردم موهامو دورم پخش کردم یه کفش پاشنه بلند مشکی پام کردم رفتم جلوی اینه یه ارایش لایت کردم از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم تو ادرس که سئون داده بود تقریبا ساعت ⁹ بود منم رسیده بودم کلوپ که منشی سئون دیدم
منشی: ها خانم ات بفرمایید منتظرتون بودیم
سرمو تکون دادم دنبالش رفتم یه جا نشستن
سئون سرشو تکون داد دوباره مشغول صبحت شد منم همینجوری سرم پایین بود نمیدونم چیشد که دستم بندم از دستم افتاد...
وارد دفتر شدم هیچوقت خودمو تو اینجور جاها تصور نمیکردم در بستم پشت لب تاپ پیج تهیونگ رو زدم رو پشتاش عکس لینو رو با خودشو تازگیا پشت کرده وقتی دیدم لینو لبخند میزنه لبخند اومد رو لبام حداقل اون خوشحاله همینجوری داشتم پشتاشو میدیدم که همین الان استوری گذاشت زدم رو استوریش،استوریش تمامی کارکنان اونجا بودن کنار هم عکس گرفته بودند تهیونگ ریما هم پیش هم بودن وقتی اونارو پیش هم میدیدم حسودی میکردم زیر استوریش نوشته بود درکنار هن سهام شرکت میبریم بالا لب تاپ خاموش کردم تکیه دادم به صندلی
▪︎two or three days later▪︎
تو شرکت مشغول کارا بودم هرشب میرفتم لینو رو میدیدم یواشکی چند روزه که اصلا تهیونگ رو ندادیم دلم براش دلتنگ شده بود نکنه اون ریما وای نه ات فکر بد نکن با فکرام درگیر بودم که در باز شد منشی سئون بود
منشی: سلام خانم ات اقای سئون درباره مسئله مهمی کارتون دارن
ات: باشه
از جام پاشدم سمت دفتر سئون در زدن داخل شدم
ات: کاری داشتی؟
سئون: خب میدونی که ما میخواییم شرکت بیشتر سود کنه پس با شرکت کیم توافق نامه بستیم
ات: چی نه اصلا نمیشه تهیونگ من اینجا سرمایه کردم این توافق نامه رو بهم بزنید
سئون: چی فک کردی ات من نمیتونم بخاطر رابطه ای که بهم خورده به شرکت ضرر بزنم
ات: نمیشه من امضا نمیکنم
سئون: تمامی سهام دارها امضا کردن پس نکردن تو هیچه
سرمو انداختم پایین خیلی ریسک پذیری بزرگی بود تهیونگ منو کنار سئون میدید قطعا دیوونه میشه اصلا بیخیال منو از اون جدا شدم اون نمیتونه کاری کنه
ات: باشه
سئون: خب پس امشب اماده شو جلسه دارین توی کلوپ با شرکت کیم
ات: باشه
خواستم برم که صدام زد
سئون: این لباس باید بپوشی
چشم غره رفتمو لباس برداشتم از شرکت زدم بیرون به سمت هتل حرکت کردم تو این چند روز واسه خودم از طرف شرکت ماشین دادن و یه خونه و تهیونگ خداروشکر اونجا رو بلد نیست
وارد خونه شدم یه خونه کوچیک بود البته واسه یک نفر کافی بود لباسو دیدم این چرا اینقد کوتاه یادمه وقتی دوست دختر تهیونگ بودم یه لباس قرمز کوتاه پوشیدم چه بلایی سرم اومد لباس برداشتم یه لباس مشکی کوتاه بود که اصلا استین نداشت فقط چند دقیقه بعد هوا تاریک میشه لباسو تنم کردم موهامو دورم پخش کردم یه کفش پاشنه بلند مشکی پام کردم رفتم جلوی اینه یه ارایش لایت کردم از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم تو ادرس که سئون داده بود تقریبا ساعت ⁹ بود منم رسیده بودم کلوپ که منشی سئون دیدم
منشی: ها خانم ات بفرمایید منتظرتون بودیم
سرمو تکون دادم دنبالش رفتم یه جا نشستن
سئون سرشو تکون داد دوباره مشغول صبحت شد منم همینجوری سرم پایین بود نمیدونم چیشد که دستم بندم از دستم افتاد...
۴۶.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.